اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! به عزّت و جلالت سوگند، چنان تو را دوست دارم که شیرینی آن، در دلم استوار گشته است . هرگز جان های کسانی که تو را به یگانگی می پرستند، به این باور نمی رسند که تو دوستانت را دشمن می داری. [امام علی علیه السلام ـ در نیایشش ـ]
کل بازدیدها:----554708---
بازدید امروز: ----19-----
بازدید دیروز: ----81-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 88/10/28 ساعت 4:51 عصر

امیرکبیر گریست

سال 1264 قمرى، نخستین برنامه‌ى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان مى‌شود

هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باخته‌اند، امیر بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند یا از شهر بیرون مى‌رفتند

روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مى‌شود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌اى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز

  چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد...

در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاى‌هاى مى‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه‌ى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست

امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند

امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ایرانى‌ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند

روحش شاد


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
شنبه 88/10/19 ساعت 6:50 عصر

زندگی شما می‌تواند به زیبایی رویاهایتان باشد. فقط باید باور داشته باشید که می‌توانید کارهای ساده‌ای انجام دهید. در زیر لیستی از کارهایی که می‌توانید برای داشتن زندگی شادتر انجام دهید، آورده شده است..

هر روز آنها را به کار بگیرید و از زندگی خود در این سال لذت ببرید.

سلامتی:

1- آب فراوان بنوشید..

2- مثل یک پادشاه صبحانه بخورید، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخورید..

3- از سبزیجات بیشتر استفاده کنید تا غذاهای فراوری شده.

4- بااین 3 تا E زندگی کنید: Energy (انرژی)، Enthusiasm (شور و اشتیاق)، Empathy (دلسوزی و همدلی).

5- از ورزش کمک بگیرید.

6- بیشتر بازی کنید..

7- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوانید.

8- روزانه 10 دقیقه سکوت کنید و به تفکر بپردازید.

9- 7 ساعت بخوابید.

10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده‌روی کنید و در حین پیاده‌روی، لبخند بزنید.

 

شخصیت:

11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید: شما نمی‌دانید که بین آنها چه می‌گذرد.

12- افکار منفی نداشته باشید، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کنید.

13- بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید.

14- خیلی خود را جدی نگیرید.

15- انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکنید.

16- وقتی بیدار هستید بیشتر خیال‌پردازی کنید.

17- حسادت یعنی اتلاف وقت، شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.

18- گذشته را فراموش کنید... اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیاورید. این کار آرامش زمان حال شما را از بین می‌برد.

19- زندگی کوتاه‌تر از این است که از دیگران متنفر باشید. نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید.

20- با گذشته خود رفیق باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید...

21- هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما..

22- بدانید که زندگی مدرسه‌ای می‌ماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند و به مانند کلاس جبر می‌باشند.

23- بیشتر بخندید و لبخند بزنید.

24- مجبور نیستید که در هر بحثی برنده شوید. زمانی هم مخالفت وجود دارد.



جامعه:

25- گهگاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزنید.

26- هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخشید.

27- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخشید.

28- زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال بگذرانید.

29- سعی کنید حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنید.

30- اینکه دیگران راجع به شما چه فکری می‌کنند، به شما مربوط نیست.

31- زمان بیماری شغل شما به کمک شما نمی‌آید، بلکه دوستان شما به شما مدد می‌رسانند، پس با آنها در ارتباط باشید.

 

زندگی:

32- کارهای مثبت انجام دهید.

33- از هر چیز غیر مفید، زشت یا ناخوشی دوری بجویید.

34- عشق درمان‌گر هر چیزی است.

35- هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است.

36- مهم نیست که چه احساسی دارید، باید به پا خیزید، لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنید.

37- حتی بهترین هم می‌آید.

38- همین که صبح از خواب بیدار می‌شوید، باید از هستی تان شاکر باشید.

39- بخش عمده درون شما شاد است، بنابراین خوشحال باشید.

  آخرین اما نه کم‌اهمیت‌ترین:

40- لطفا این موارد را به هر کسی که دوست دارید، بفرستید


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 88/10/4 ساعت 4:3 عصر

پدر

سایه ای بود و پناهی بود و نیست

شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست

سخت دلتنگم ،  کسی چون من مباد

سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد

گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر

” هست ” ناگه ” نیست” گردد در نظر

باورم شد ،  این من ناباورم

روی دوش خویش او را می برم!

می برم او را که آورده مرا

پاس ایامی که پرورده مرا

می برم در خاک مدفونش کنم

از حساب خویش بیرونش کنم

راست میگویم جز این منظور نیست

چشم شاعر از حواشی دور نیست

مثل من ده ها تن دیگر به راه

جامه هاشان مثل دل هاشان سیاه

منتظر تا بارشان خالی شود

نوبت نشخوار و نقالی شود

هر یکی  همصحبتی پیدا کند

صحبت از هر جا به جز اینجا کند

گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر

خوش به حالت ، خوش به حالت ای پدر

 

....در روز دوم دی ماه 88 مصادف با ششم محرم مشغول تدریس بودم ؛که تلفن همراهم زنک خورد وبرادرم گفت سریع بیا خانه ی با با ؛ نمی دانم چگونه به آنجا رسیدم ؛ در بازکردم دیدم همه در حال گریه وشیون و زاری هستند ؛ تازه فهمیدم بعداز  10 ماه از مرگ مادر ؛ پدر هم به سوی او شتافت ...چقدر سخت است درد بی پدری و بی مادری ...جهت تسلی دلم به این ماه دل خوش دارم ......


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
سه شنبه 88/10/1 ساعت 11:53 عصر

 روز پنجم محرم الحرام

الف) در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی" را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.
ب) عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.
ج) در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.

د ) روز پنجم محرم - سال ششم هجرى قمرى

وقوع سریه عبدالله بن انیس .
بنا به روایت واقدى در کتاب گرانسنگ المغازى ، سریه عبدالله بن انیس ‍ در روز دوشنبه ، پنجم ماه محرم ، مطابق با پنجاه و چهارمین ماه هجرت نبوى آغاز گردید و به مدت دوازده روز ادامه یافت و هفت روز باقى مانده از محرم پایان یافت .
به نظر مى آید تاریخى را که واقدى براى این نبرد بیان کرده است ، مقرون به صحت نباشد. چون ماه محرم آن سال نمى توانست پنجاه و چهارمین ماه هجرى باشد، بلکه مى بایست پنجاه و هشتمین و یا چهل و ششمین ماه هجرت باشد. وانگهى پنج روز و دوازده روز، جمعا مى شود هفده روز.
بنابراین ، گفتار وى که این سریه ، هفت روز به آخر محرم پایان یافته ، نیز صحیح نیست . ممکن است منظورش این بود که این سریه در هفدهم ماه محرم پایان یافته است . بدین جهت ممکن است در کتابت اشتباهى رخ داده باشد. به هر حال ، این نبرد از آن جا آغاز گردید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با خبر شد که سفیان بن خالد لحیانى در عرنه منطقه اى نزدیک عرفات اردو زده و مردم قبیله خویش و دیگر دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده نبرد با مسلمانان است .
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ، عبد الله بن انیس را به حضور طلبید و وى را ماءمور خاموش کردن این فتنه نمود. عبدالله بن انیس به تنهایى از مدینه خارج شد و بدون این که یار و یاورى با خود داشته باشد، عازم عرفه گردید. پس از چند روز راه پیمایى به اردوگاه سفیان بن خالد رسید.
عبد الله بن انیس ، پیش از این ماجرا، هیچ گاه سفیان بن خالد را ندیده بود. به همین جهت پیش از حرکت از مدینه ، نشانه هاى وى را از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درخواست کرد. آن حضرت به عبدالله فرمود: نشانى وى ، این است که هر گاه او را از بینى از او ترسى در تو پیدا مى شود و به یاد شیطان خواهى افتاد و دلت مى خواهد که از او کناره گیرى نمایى .
عبدالله بن انیس گفت : آن نشانى اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرموده بود، به محض دیدن سفیان بن خالد در من آشکار گردید. با این که من از هیچ چیز نمى ترسیدم ، با دیدن این مرد، لرزه بر اندامم افتاد ولى خود را کنترل کرده و به وى نزدیک شدم و گفتم که من از قبیله خزاعه ام و براى جنگیدن با محمد بن عبدالله ، به تو پیوسته ام و خواهم در سپاه تو حضور یابم . بدین ترتیب ، عبدالله بن انیس با گفتارى شیرین و خواندن اشعارى دل نواز، سفیان را مجذوب خود ساخت و در اندک مدتى به وى نزدیک گردید.
سفیان که رهبرى شورشیان و کینه توزان ضد اسلام را بر عهده داشت ، پس ‍ از فراغت از امور جارى سپاه به خیمه خویش بر گشت . وى به عبدالله اطمینان کامل پیدا کرده بود. به همین جهت وى را در سراى خویش جاى داد و از او به گرمى استقبال و پذیرایى نمود.
اما همین که نیمه شب فرا رسید و همه در خیمه هاى خویش آرام گرفته و به خواب فرو رفته بودند، عبدالله از بستر خویش برخاست و به بستر خالد نزدیک گردید و وى را با زیرکى خویش غافلگیر کرد و سرش را از بدن جدا ساخت و از آن اردوگاه گریخت و به غارى در بلندى هاى اطراف پناهنده شد.
سپاهیان ، پس از اطلاع از قتل سرکرده خویش به تکاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله راه افتادند ولى هرگز به او دست نیافتند. پس از هلاکت سفیان ، شورشیان نیز پراکنده شدند و عبدالله بن انیس با سرافرازى به مدینه برگشت نمود و سر بریده سفیان بن خالد را به همراه خود به مدینه آورد و در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به زمین گذاشت .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به پاس تلاش ها و خدمات عبدالله بن انیس ، عصاى خویش را به وى بخشید و به او فرمود: با این عصا در بهشت خواهى خرامید، هر چند عصاداران در بهشت بسیار اندکند.
بدین ترتیب ، فتنه اى که مى رفت به فساد و خون ریزى بى گناهان منجر گردد، به دست یک سرباز تواناى اسلام ، در نطفه خاموش و نابودى گردید.
ه) حضرت موسى (ع ) با بنى اسرائیل از دریا عبور کردند و فرعون و جنودش غرق شدند.

منابع :

فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى ، مقتل الحسین(مقرّم)، ص199


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 88/9/30 ساعت 5:29 عصر

روز چهارم محرم الحرام

بی‌نتیجه بودن مذاکره حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) با عمر بن سعد برای وادار کردن لشکر وی به ترک جنگ و دعوت او و لشکرش جهت ملحق شدن به سپاه است

اول خلافت عثمان است . بدانکه گاهى که عمر بن الخطاب در جناح سفر آخرت بود، امر خلافت را در میان شش نفر به شورى افکند و مدت آنرا سه روز قرار داد چنانکه روز بیست و ششم ذیحجه معلوم شد. پس از آنکه عمر در سلخ ماه ذى الحجة درگذشت تا سه روز کار خلافت بجهت شورى تأخیر افتاد و عاقبت بر عثمان قرار گرفت . پس روز چهارم عثمان لباس خلافت برتن پوشید و مورخین ثبت کرده اند که بعد از استقرار امر خلافت بر عثمان بسراى خویش آمد. جماعت بنى امیه ، صغیر و کبیر به شادمانى گرد او فراهم شدند و در خانه را از بیگانگان مسدود داشتند. در این وقت ابوسفیان بانگ برداشت که آیا غیر از بنى امیه کس دیگر در این سراى مى باشد؟ گفتند: نه . گفت : اى جماعت بنى امیه از در نشاط و بازى ، این منصب خلافت را مانند گوى در میان خود، دست بدست دهید. قسم بآنکه ابوسفیان را سوگند بارور است که نه عذابى است و نه حسابى و نه بهشتى است و نه جهنمى و نه حشرى است و نه قیامتى .
عثمان چون این کلمات را شنید، بیمناک شد که اگر این کلمات گوشزد مسلمانان شود، فتنه اى بزرگ پدید آید. فرمان داد تا او را از مجلس بیرون کردند. گویند اول مسامحتى بود از عثمان در اجراى حکم خداوند. چه حکم مرتد قتل است نه اخراج از مجلس .
بالجمله ، پس از آن عبدالرحمن بن عوف بر عثمان وارد شد و عثمان را امر کرد بمسجد رود و بر منبر صعود کند. عثمان بمسجد رفت و بر منبر صعود کرد و خواست تا خطبه اى ایراد کند، راه سخن بر او مسدود شد و نتوانست چیزى بگوید. لاجرم گفت : اى مردم همانا ابوبکر و عمر ساخته این مقام مى شدند و از آن پیش که بالاى منبر شوند خطبه اى پرداخته و از بر مى کردند و بر بالاى منبر قرائت مى کردند و من تدارک این کار نکردم و عاجز ماندم و شما آن را خرده نگیرید چه احتیاج شما بامام عادل 51 افزون است از امام خطیب و زود باشد که خطبه ها برحسب مراد اصغا نمائید. این کلمات بگفت و از منبر فرود آمد و بسراى خویش رفت .
در روایت روضه الاحباب است که عثمان در اول جمعه از خلافت خویش بر منبر رفت . راه سخن بر او بسته شد و نتوانست اداء خطبه کند، لاجرم ترک خطبه کرد و این کلمات بگفت و از منبر فرود آمد:
بسم الله الرحمن الرحیم ایها الناس سیجعل الله بعد عسر یسرا و بعدعى نطقا و انکم الى امام فعال احوج منکم الى امام قوال اقول قولى و استغفر الله لى ولکم .
روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند. بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

منابع :

فیض الاعلام شیخ عباس قمی، بحارالانوار، ج44، ص386
لام.


 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
یکشنبه 88/9/29 ساعت 5:12 عصر

روز سوم محرم الحرام

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) نقل شده است: « هر کس در این روز روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت کند.» (عروه الوثقی، ج 2، ص 242؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 348)
الف) در این روز، عمر بن سعد با چهار هزار سوار به کربلا وارد شد و فرستاد نزد امام حسین علیه السلام که براى چه به این جا آمده اید. آن حضرت جواب داد: براى آنکه اهل کوفه به من نامه ها نوشتند و مرا به اینجانب طلبیدند، به تفصیلى که در مقاتل نوشته شده و روز به روز لشکر به جهت یارى او وارد شد تا در روز ششم محرم به روایت سید بیست هزار سوار نزد او جمع شد.
امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.

ب) خلع مستعین عباسى از خلافت .

احمد بن محمد بن معتصم ، معروف به المستعین بالله در 26 ربیع الاول سال 248 قمرى ، پس از مرگ المنتصر بالله به خلافت رسید.
با آن که متوکل عباسى دهمین خلیفه عباسیان در حیات خود، فرزندش منتصر را ولى عهد خود کرده بود، ولى بعدها پشیمان شد و به خاطر اختلاف مبنایى و عقیدتى که با منتصر داشت ، تلاش زیادى نمود که وى را از ولایت عهدى خویش عزل نماید و به جاى او، برادرش معتز را که پسر دیگرش بود منصوب نماید. ولى منتصر به وى ، مهلت نداد و او را در رختخوابش به هلاکت رسخلافت کوتاه مدت منتصر نیز با مرگش پایان یافت . پس از مرگ او، دست اندکاران حکومتى و فرماندهان ارشد کشورى و لشکرى مانند بغاى کبیر، بغاى صغیر، اوتامش ، احمد بن خضیب و افرادى دیگر اجتماع نموده و پس از مشورت ، تصمیم گرفتند که از فرزندان متوکل عباسى ، کسى را بر تخت ننشانند و به جاى آنها، فرزند زاده معتصم را به خلافت برسانند.
به همین جهت ، احمد بن محمد بن معتصم را بر تخت خلافت نشانیده و وى را به المستعین بالله ملقب نموده و با وى به عنوان دوازدهمین خلیفه عباسى بیعت کردند.
همین کار دست مایه برخى از فرماندهان و زمامداران لشکرى و کشورى شد و هر گاه مورد خشم و بى مهرى خلیفه قرار مى گرفتند، متمایل به فرزندان متوکل عباسى شده و آنان را شایسته خلافت مى دانستند و به این جهت به معتز فرزند متوکل عباسى رجوع مى نمودند. از این باب ، جریان هاى زیادى درباره خلافت و در شهر بغداد و شهرهاى همجوار چون انبار، سامرا، مداین و غیره به وقوع پیوست و سربازان و فرماندهان ترک از این وضعیت استفاده کرده و اقدام به شورش و غارت گرى داراى هاى حکومت و مردم نمودند. تا این که صاحب منصبان و دبیران و سران کشورى و لشکرى چون محمد بن عبدالله بن طاهر، بغاى صغیر و وصیف با در نظر گرفتن شرایط حساس جامعه و موقعیت خویش با طرفین گفت و گو کرده و آنان را به مصالحه فرا خواندند.
آنان نزد مستعین رفته و وى را از وضعیت ناگوار حکومت و جامعه با خبر گردانیده و او را راضى به کنارگیرى نمودند. آنان با او قرار کردند که او خود را از خلافت خلع کند و آن را به معتز فرزند متوکل عباسى بسپارد و در قبال آن ، پنجاه هزار دینار به صورت نقد و مقدار سى هزار دینار غله در هر سال به او بدهند و او مختار باشد در هر شهرى از جمله شهرهاى حجاز مکه ، مدینه ، طائف و مدینه اقامت نماید.
مستعین ، هنگامى که خود را تنها یافت و همه اطرافیان و دوستان خود را طرفدار صلح و کنارگیرى دید، با اکراه و اجبار به این امر تن داد و پیمان نامه را امضاء کرد. فقها و قضات بغداد نیز صلح نامه را امضاء کرده و حکومت را به طور رسمى به معتز عباسى واگذار کردند.

ج) بنا به روایت یعقوبى ، در سال هفتم محرم سال 252 قمرى با معتز فرزند متوکل عباسى بیعت کردند.

بدین ترتیب بار دیگر، خلافت به فرزندان متوکل عباسى برگشت و با رفتار و کردارهاى غیر انسانى خود، مردم را در اذیت و آزار قرار دادند.
لازم به یادآورى است که این واقعه در عصر امامت امام دهم شیعیان حضرت امام على النقى علیه السلام واقع شده و آن حضرت از سوى خلفاى عباسى ، سختى هاى زیادى را متحمل گردید.

د) در این روز حضرت یوسف صدیق را قافله از چاه عمیق بیرون آوردند.

منابع :

فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى
انید و خود بر تخت تکیه زد.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
شنبه 88/9/28 ساعت 8:35 عصر

ورود به سرزمین کربلا
شیخ مفید گوید:
چون صبح شد، امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرود آمد و نماز صبح خواند. دوباره سوار شد و با یاران خود سمت راست را پیش گرفت. می‌خواست یاران خود را از سپاه حر جدا کند، حر نیز می‌آمد و امام و یارانش را مانع می‌شد و می‌خواست آنان را به سمت کوفه برگرداند، آنان هم امتناع می‌کردند. چنین ادامه یافت تا به نینوا رسیدند، جایی که حسین ـ علیه السّلام ـ آنجا فرود آمد. ناگهان اسب سواری را دیدند. سلاح بر تن و کمان بر دوش که از کوفه می‌آمد. همه به انتظار ایستادند. چون به آنان رسید، به حر و یارانش سلام کرد، اما به حسین و اصحاب او سلام نداد. نامه‌ای از ابن زیاد برای حر آورده بود، با این مضمون:
اما بعد، چون نامه‌ام به تو رسید و فرستاده‌ام آمد، بر حسین ـ علیه السّلام ـ تنگ بگیر و جز در سرزمین بی‌آب و خشک، فرود نیاورد. به فرستاده‌ام دستور داده‌ام همواره همراه تو باشد تا خبر اجرای فرمان به من برسد. والسلام.
چون حر نامه را خواند، گفت: این نامه امیر عبیدالله است. دستور داده هر جا نامه رسید، بر شما سخت بگیرم. این هم فرستاده اوست و مأمور است که از من جدا نشود تا آنکه فرمان امیر را درباره شما اجرا کنم. یزید بن مهاجر، از همراهان امام به فرستاده ابن زیاد نگریست، او را شناخت و گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چه فرمانی آورده‌ای؟ گفت: مطیع پیشوایم بودم و وفادار به بیعتم. گفت: بلکه پروردگارت را نافرمانی کرده و در هلاک ساختن خویش و کسب ننگ و دوزخ از پیشوای خود اطاعت کرده‌ای. چه بد پیشوایی داری!
خداوند می‌فرماید:« ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به دوزخ فرا می‌خوانند، روز قیامت هم یاری نمی‌شوند.»[1] پیشوای تو از آنان است. حر از آنان خواست در همان جای خشک و بی‌آبادی فرود آیند. امام به او فرمود: وای بر تو! بگذار در این آبادی نینوا و غاضریه یا شفیه فرود آییم. گفت: به خدا نمی‌توانم بگذارم. این مرد را بر من جاسوس فرستاده‌اند. زهیر بن قین گفت: ای پسر پیامبر! من چنین می‌بینم که کار بعداً سخت‌تر خواهد شد. اکنون جنگیدن با این گروه برای ما آسانتر از جنگ با کسانی است که پس از اینان می‌آیند و ما توان نبرد با آنان که می‌آیند را نداریم. امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرمود: من آغازگر جنگ نخواهم شد. [2]
سپس فرود آمد. آن روز، پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجری بود.

نامهای کربلا
زهیر به امام حسین ـ علیه السّلام ـ گفت: نزدیکی ما، کنار رود فرات، روستایی است در دل یک قطعه محکم که فرات آن را احاطه کرده است، مگر از یک طرف. امام پرسید: نامش چیست؟ گفت: عقُر. فرمود: پناه می‌بریم به خدا از عقر (آتش گداخته). امام حسین ـ علیه السلام ـ به حر گفت: کمی هم برویم آنگاه فرود آییم. با او رفت تا آنکه به کربلا رسیدند. حر و یارانش در مقابل امام حسین ـ علیه السلام ـ ایستادند و از رفتن بازداشتند و حر گفت: همین جا فرود آی. فرات هم به تو نزدیک است. امام پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفت: کربلا. فرمود: صاحب رنج و بلا. پدرم هنگام عزیمت به صفین، از اینجا گذشت. من با او بودم. ایستاد و از نامش پرسید نامش را گفتند. فرمود: «اینجا محل فرود آمدنشان و اینجاست محل ریخته شدن خونهایشان». پرسیدند: چه کسانی؟ فرمود: گروهی بزرگ از خاندان محمد اینجا فرود می‌آیند.[3]
بهبهانی به نقل از ابی مخنف نقل می‌کند:
همه حرکت کردند تا به سرزمین کربلا رسیدند. روز چهارشنبه بود. اسب امام از حرکت باز ایستاد. امام فرود آمد و بر اسب دیگری سوار شد. آن نیز حتی یک گام جلو نرفت. امام، پیوسته اسب عوض کرد، تا هفت اسب همه این گونه بودند. امام با دیدن این امر شگفت، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه. پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا. فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات. پرسیدم: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: کربلا. آنگاه بود که نفس عمیقی کشید و فرمود: سرزمین محنت و رنج! فرمود: بایستید و پیش نروید. به خدا که محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست. اینجاست که حرمت ما را می‌شکنند، مردانمان و کودکانمان را می‌کشند. قبور ما در همینجا زیارتگاه خواهد شد. جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ همین خاک را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست. از اسب فرود آمد...[4]
ابن جوزی گوید:
امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا؛ به آن نینوا هم می‌گویند. حضرت گریست و فرمود: رنج و محنت! ام سلمه به من خبر داد که روزی جبرئیل نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ بود. تو هم با من بودی. گریه کردی، پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن. تو را رها کردم. پیامبر تو را بر دامن خود نشاند. جبرئیل گفت: آیا دوستش داری؟ فرمود: آری. گفت: امت تو او را خواهند کشت. اگر بخواهی سرزمین شهادتش را نشانت دهم. فرمود: آری. جبرئیل بال خود را بر کربلا گشود و آن را به پیامبر نشان داد. چون به حسین ـ علیه السلام ـ گفتند که نام اینجا کربلاست، آن را بویید و گفت: به خدا این همان سرزمینی است که جبرئیل به پیامبر خدا خبر داد که من اینجا کشته خواهم شد. [5]
در روایتی است که مشتی از خاک آن بر گرفت و بویید...
ابن سعد نقل می‌کند: چون علی ـ علیه اسلام ـ در مسیر صفین از کربلا گذشت و رو به روی روستای نینوا بر کرانه فرات قرار گرفت، ایستاد و خدمتکار خود را گفت که به ابا عبدالله خبر دهد به این سرزمین چه می‌گویند؟ گفت: کربلا. حضرت گریست تا آنکه زمین از اشکهایش‌تر شد. فرمود: روزی خدمت پیامبر رسیدم که می‌گریست. سبب گریه را پرسیدم، فرمود: جبرئیل پیش من بود. مرا خبر داد که فرزندم حسین ـ علیه السلام ـ در کنار فرات در جایی به نام کربلا کشته می‌شود. مشتی از خاک آن را برداشت و داد تا بویش کنم. چشمانم پر از اشک شد.[6]

امام حسین ـ علیه السلام ـ در کربلا
خوارزمی گوید:
امام حسین ـ علیه السلام ـ روز چهارشنبه یا پنج شنبه دوم محرم سال 61 وارد کربلا شد، برای یاران خود خطبه‌ای خواند و فرمود:
اما بعد، مردم برده دنیایند، دین بر زبانشان است و در پی آنند، تا وقتی زندگی‌شان بگذرد. هرگاه با بلا آموزده شوند، دینداران اندک می‌شوند. سپس پرسید: آیا اینجا کربلاست؟ گفتند: آری. فرمود: اینجا جای محنت و رنج است؛ اینجاست محل فرود آمدن ما و مرکبهایمان و ریخته شدن خونهایمان.
همه فرود آمدند، بارها را کنار فرات گشودند، خیمه‌ای برای حسین ـ علیه السلام ـ و خانواده و فرزندان او افراشته شد. خیمه برادران و عموزادگان را اطراف خیمه او زدند. حسین ـ علیه السلام ـ در خیمه‌اش نشست و به اصلاح شمشیرش پرداخت. چون غلام ابوذر نیز با او بود، حضرت، اشعار «یا دَهرُ افًّ لکِ من خلیلٍ...» را می‌خواند.[7]

پی نوشت:

[1] . وَ جَعلنا هُم أئمه یَدعونَ الی النار ... (سوره قصص، آیه 41).
[2] . ارشاد، ص226.
[3] . الاخبار الطوال، ص 252.
[4] . المعه الساکبه، ج 4، ص 254.
[5] . تذکره الخواص، ص 225.
[6] . طبقات، ج 47، ص 274.
[7] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 237. مقتل امام حسین(ع)-ترجمه جواد محدثی، ج2، ص101


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 88/9/27 ساعت 7:15 عصر

رمز پایداری و پویایی شیعه را در طول تاریخ بهره گیری از فرهنگ ایثار و شهادت شکل گرفته در نهضت کربلا و اعتقاد به مهدی موعود (عج) به عنوان امام زنده و پایدار از تبار معصومان (ع) عنوان کرد.

 امام زمان (عج)  استمراربخش سلسله امامت و آگاه بر احوال شیعیان است: اشاره به مباحث مهدویت و آگاه ساختن مردم از ویژگی های امام زمان (عج) به عنوان استمراربخش نهضت کربلا و منتقم خون امام حسین (ع) لازم و ضروری است.

ویژگی های اصحاب ابا عبدالله الحسین (ع) : در روایتی از امام صادق (ع) یاران امام مهدی (عج) توصیف شده اند. ایشان می فرماید: "آنان مردانی فولادین اند و قلب هایشان چون پاره های آهن است، وجودشان را یقین پر کرده و شکی در آنها راه ندارد، روانی سخت تر از صخره ها. اگر به کوه ها روی آورند، آنها را از جای بر می کنند، آنان چون عقاب هایی تیز پروازند.

یکی از وقایع مسلم پس از ظهور مهدی (عج)  رجعت است: پس از ظهور صاحب الزمان (عج) اولین کسی که به دنیا رجعت می کند، امام حسین (ع) است. ایشان همراه با امام زمان (عج) برای گسترش عدالت قیام می کند.

امام حسین (ع) در توصیف اصحاب خویش می فرماید: "هیچ اصحابی را شایسته تر و هیچ اهل بیتی را نیکوتر از اهل بیت خود نمی دانم". یاران امام حسین (ع) ایمانی مستحکم و قدرت بسیاری داشتند.

 یاران مهدی موعود (عج) باید هم سنگ و هم پایه یاران امام حسین (ع) باشند و کسی می تواند ادعا کند که از منتظران و یاران واقعی آن حضرت است که خود را با سنگ محک یاران امام حسین (ع) سنجیده باشد.

امام باقر (ع) در پاسخ به عده ای که می پرسند چرا به امام مهدی (عج) قائم گفته می شود، می فرماید: در آن ساعتی که جدم امام حسین (ع) را به قتل رساندند، فرشتگان به خداوند گفتند: از کسانی که فرزند برگزیده تو را کشته در می گذری، خداوند با اشاره به یکی از فرزندان خود که در حال قیام بود، فرمود: به دست این فرزندم انتقام می گیرم.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
سه شنبه 88/9/24 ساعت 11:20 عصر

در سال گذشته حدود "هشت میلیون دلار آمریکا" واریز شده است که بین گروههای شیطان پرست در شهرهای مختلف ایران توزیع می‌گردد.
فراماسون‌ها احیاکننده جادوگری و شیطان‌پرستی در قاره اروپا در قرن شانزدهم میلادی می‌باشند.

در دهه 1960 م شیطان‌پرستی توسط سرمایه‌داران یهود مورد حمایت قرار گرفت و چند گروه شیطان‌پرست در انگلستان و ایالات متحده آمریکا به وجود آمد که معروف‌ترین آنها تشکیل «کلیسای شیطان» در شهر سان‌فرانسیسکو می‌باشد.
امروز دیگر صلیب های وارونه ، ستاره پنج پر ، 666، صورتهای نقاشی شده ، ماسک های حیوانات درنده شاخ دار ، برهنه پوشی ... تنها نشانه ها و سمبل های شیطان پرستی نیست.
عمده ترین نشانه شیطان پرستی را در تجاوز و قتل به ویژه در تجاوز به کودکان و نوجوانان به همراه قتل آنان باید دید.شیطان پرست ها موظفند همیشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسیح و سایر مقدسات اعلام کنند.

استفاده از موسیقی مهمترین ابزار این فرقه در جهت تحت تبلیغ عقاید خود و نیز تحت تاثیر قرار دادن جامعه به خصوص قشر جوان می باشد.گاه این گروه ها خود اذعان می کنندکه شیطان پرست هستند و گاه برخی از آنان این ادعا را نکرده ولی در راستای تضعیف بنیان های ارزشی و دینی و تبلیغ افعال شیطانی می پردازند
با توجه به وفور موسیقی های مبلغ این گروه ها در ایران و رویکرد برخی جوانان بی اطلاع به این نوع موسیقی و حتی چاپ کتاب حاوی متن این موسیقی ها و سرمایه گذاری زیاد دشمن در این باره بررسی و تحقیق پیرامون این موضوع و اطلاع رسانی و آگاهی افکار عمومی امری ضروری به نظر می رسد.
به عنوان مثال خبر گزاری فارس طی خبری در 20مورخ /10/1383پرده از این فعالیتها برداشت .

خبر گزاری فارس در این باره گزارش داد :
"امین" دانشجوی یکی از رشته‌های گروه پزشکی دانشگاه که از افراد موثر گروه شیطان پرست هوی متال در ایران است، مدتی پیش به صورت اتفاقی و بر اساس درخواست یکی از دوستان خود که قصد بازدید از جبهه‌های جنوب کشور در کاروانهای راهیان نور داشت به همراه جمعی از دانشجویان عازم این مناطق شد که تاثیرات روحی این سفر، زمینه‌ساز رویگردانی وی از فعالیت‌ در گروههای فعال شیطان پرست و بیان حقایقی قابل توجه درباره آنها شده است.
وی افزود: به گفته این فرد، عناصری از رژیم صهیونیستی که درکشور امارات حضور دارند شبکه اصلی هدایت گروه‌های هوی متال را در ایران در دست دارند.
به گفته این منبع آگاه بر اساس اسناد ارائه شده توسط "امین" در حساب‌های ارزی این گروه در شبکه بانکی کشور که از طریق شبکه اینترنت هدایت می‌شود، در سال گذشته حدود "هشت میلیون دلار آمریکا" واریز شده است که بین گروههای شیطان پرست در شهرهای مختلف ایران توزیع می‌گردد.

وی با بیان اینکه تعداد اعضای این گروه در برخی شهرهای کشور به دو هزار نفر بالغ می‌شود، اضافه کرد: مطالب ارائه شده نشان می‌دهد که برخی فعالیت‌های ضد امنیتی نیز توسط برخی عناصر خاص در این گروهها برای رژیم صهیونیستی انجام می‌شود.
این منبع آگاه با یادآوری اینکه مجوزهای ارائه شده توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای چاپ گسترده کتابهای گروه‌های هوی‌متال در کشور زمینه ارتباط نزدیک فکری اعضای این جریان در سراسر کشور را فراهم ساخته است، افزود: در سالهای اخیر به دلیل عدم وجود هرگونه نظارت و کنترل واقعی در کشور، گروههای اجتماعی معارض کارکرد سیاسی و ضد امنیتی پیدا کرده و زمینه سوء استفاده‌ههای ضد ملی بیگانگان از آنها فراهم شده است…در حال حاضر گروه متال با قدیمی‌ شدن علاقه به رپ در ایران، طرفداران بیشتری را به خود جذب نموده است.
سعی می شود در این مقاله به بررسی برخی از این موسیقی های شیطانی و شیطان پرستی پرداخت.

حدودی هارلم شکل گرفته است. این محلات، نقطه تمرکز گروههائی از سیاهان است که سالها پیش تحت شرایط فلاکت بار اقتصادی مجبور به مهاجرت از ایالات جنوبی به شهرهای بزرگ نظیر نیویورک شدند.

اواخر دهه 1960، وقتی که آمریکا زیر ضربه مبارزات انقلابی در کشورهای تحت سلطه اش، خصوصاً ویتنام، قرار داشت و انقلاب چین نیز بر شورشگران و انقلابیون در ایالات متحده تاثیر نهاده بوددر شهرهای بزرگ آمریکا تضادهای طبقاتی میان سیاه با بورژوازی امپریالیستی و پایه های اجتماعیش حدت و شدتی فوق العاده یافته بود. بین محلات فقیر نشین سیاه با سایر نقاط شهر نیویورک، چیزی شبیه به خط مرزی وجود داشت . خط مرزی شاهد درگیری میان دسته های متشکل سفیدهای نژاد پرست و پلیس از یکطرف با گروه های بزرگ و متشکل جوانان سیاه بود . گروه های RAP از دل همین تشکلات شورشی سیاه شکل گرفت.

در اینجا قسمتی از نخستین ترانه RAP اعتراضی که از معروفیتی بین المللی برخوردار گشته و "پیام" نام دارد را میخوانیم. این ترانه از آثار "گرند مستر فلش" و گروه "فوریوس فایو" است. این ترانه حکایت شرایط نابسامان طبقه های فقیر نشین جامعه است. دستم را بروی اسلحه ام میفشارم، چرا که قصد جانم را کرده اند مرا هل ندهید، دیگر جان به لبم رسیده می کوشم به سیم آخر نزنم اینجا درست مثل یک جنگل است و بعضی وقتها تعجب میکنم که چگونه می توان جان سالم بدر برد

در همان سالهای نخستین شکل گیری رپ با دخالت قدرتمندان ، هدفهای سیاسی و اجتماعی گروه های سیاهپوست ، دستخوش نوعی تحریف گردیده و در نتیجه به ابزاری در دست سیاستمداران و صیهیونیسم تبدیل شدند .
در طول مدتیکه رپ شکل می گرفت ، عناوین مختلفی از این نوع موسیقی توسط موزیسین ها بوجود آمد که با پیوستن خوانندگان معروفی به این گروه موسیقی رپ طرفداران زیادی را به خود جلب و جذب نمود .

آن رپ نسبت به گروههای دیگر طرفداران بیشتری دارد و جوانان علاقمند به موسیقی آن گوش میدهند و براساس مدلهایی که آنها به آنها القاء میشود ، لباس می پوشند و آرایشهای ظاهری رپ را برمیگزینند .
شلوارهایی که پاچه گشاد آن بر روی زمین کشیده مشود ، مانتوهایی با آستین های بلند ، موهای روغن زده و چسبیده بر سر ، عینک های دودی با قالب فلزی ، خط ریش پایین تر از گوش پسران و روسریهای کوچک و معمولا سفید رنگ دختران ، ویژگی ظاهری گروه رپ است .

برخی از گروههای زیر مجموعه رپ عبارتند از :
1- ASE OF BASE :که در سبک موسیقی پاپ از سال 1988 در آمریکا و اروپا برنامه اجرا می کنند که اعضای این گروه چهار خواننده سیاهپوست هستند که عموما محور اشعارشان پیرامون عشق و روابط آزاد غیراخلاقی میباشد .

2- NEW KIDS OF THE BLACK :که از سال 1987 برنامه اجرا میکنند ، آهنگهای آنها بسیار تند و با مضامینی درباره عشق و زندگی اجرا می شوند .خوانندگانی بنامهای کوئین و جیمی به همراه دو سیاه پوست دیگر که همگی هم جنس باز هستند عضو این گروه می باشند.
موسیقی متال
موسیقی متال دارای زیر مجموعه های زیادی است که برخی از آنان جز مهمترین گروههای شیطان پرست محسوب مشوند مانند هوی متال و بلک متال و….

Black Metal
بلک متال در نروژ از زمانی پدید آمد که نئو وایکینگ های نروژ در جستجوی راه و وسیله ای برای نابود کردن مسیحیت در نروژ و بعد در تمام دنیا بودند و در این راه انسانهای بسیاری را کشتند و کلیساهای زیادی را آتش زدند و بلک متال را تا نهایت نواختند تاشاید خدای تاریک ها باز گردد .
موسیقی که سخن از دنیای تاریک سرد و بیروح را بیان میکند سبکی مملو از خوشونت مرگ و کشتار

DEATH METAL
مرگ ، یگانه حقیقتی است که راه فراری از آن نیست . ایده مرگ در نزد شیطان پرستان به دو دسته بسیار عمده تقسیم می شوند . دسته اول کسانی که خودآگاهانه مرگ و ماندن در جهنم را ترجیح می دهند . دسته دوم کسانی که منکر مرگ می شوند و بر این گمانند که پرستش شیطان کفایت می کند تا او آنان را از چنگال مرگ رهائی بخشد و عمری جاودان نصب آنان گرداند . از این مکان دسته اول خطرناکترند زیرا آگاهانه به جنگی نامقدس در برابر خداوند روی می آورند . جنگی که می دانند در آخر به شعله های آتش ختم می شود . آنان گناه را زینت درونی انسان تصور می کنند . به مرحله ای می رسند که دیگر گناه برای زندگی آنان از آب و نان نیز ضروری تر می شود تا درجه ای که دیگر چیزی به جز گناه نمی بینند . گناه ، گناه ، گناه . به هر گناهی دست می زنند . ربا ، قتل ، دروغ ، تهمت ، دزدی ، شرب خمر ، هتاکی به مقدسات و مومنین ، اعمال منافی عفت

تعداد زیاد دیگر سبک متال وجود دارد که هر کدام دارای خصوصیات خاص خود هستند اما وجه اشتراک بسیاری از آنان عبارت است از رواج خشونت و فحشا
با توجه بدانچه ذکر شدکه بیانگر بخشی از فرهنگ غرب و در راس آن امریکا است آیا این سخن پرزیدنت بوش که:ارزشهای و موضوعات مورد علاقه آمریکا برای هر کسی و در هر جامعه ای درست و مفید است…!

و آیا این سخن دیگر معنایی دارد که:
اهداف آمریکا برقراری صلح ،تداوم آزادی و رسیدن به سعادت و خوشبختی است!
ولی معنی این سخن توماس فردمن تحلیلگر سیاسی آمریکا که می گوید:
جنگ با این دشمن(اسلام)با ارتش ممکن نیست بلکه باید در مدارس ،مساجد،و کلیسا ها و معابد به رویارویی با آن پرداخت و این راه جز با همکاری روحانیون ،کشیشان و راهبان نمی توان به پیروزی دست یافت.


منابع:
-خبر گزاری فارس
-کتاب دشمن خود را بشناس –نوشته سید مسعود جزایری
-سایت هنر موسیقی
-سایت ضیافت
-وبلاگ بام ایران
وبلاگها پیرامون شیطان پرستی و موسیقی شیطانی

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
یکشنبه 88/9/15 ساعت 10:41 صبح

غدیر خم، بزرگترین عید شیعیان
همه ما از واقعه تاریخی که در روز هجده ذی حجه سال دهم هجرت به وقوع پیوسته و مسلمانان همه ساله آنرا به عنوان بزرگترین عید خود، جشن میگیرند، مطلع هستیم.
همه ما جمله "هرآنکه من مولای او هستم، علی مولای اوست" را بارها شنیده ایم و به آن ایمان داریم.
جشن عید غدیر در ایران
عید غدیر بعد ازعید باستانی نوروز مهمترین و با ارزش ترین عید در نزد مردم ایران است. شور و حال وصف ناپذیری که در این عید وجود دارد در اعیاد دیگر همچون فطر و قربان دیده نمی شود و دلیل آن همانطور که بیان شد به خاطر عشق و علاقه ای است که مردم ما به حضرت علی بن ابیطالب (ع) دارند.
رسم بر آن است که صبح روز عید، مردم به دیدار و دست بوسی سادات و ذریه امیرالمومنین (ع) می روند و ادای احترام به سادات می نمایند و سادات نیز ضمن پذیرائی با شربت و شیرینی و اهداء هدیه ای به رسم یاد بود از مهمانان قدردانی می نمایند.
بازار جشن و سرور و عروسی نیز در این روز بسیار پر رونق است و علاوه بر آن در این روز، خانواده نوعروس و تازه داماد هدایایی به زوج تازه میدهند و در بعضی از مناطق، این هدایا با آداب و رسوم خاصی تهیه و تقدیم میشود. به خصوص اگر یکی یا هردو آنها سید باشند، مراسم مهمتر و با شکوهتر خواهد بود.
در این روز مردم بهترین و زیباترین لباسهای خود را می پوشند، خود را معطر به بهترین عطرها می نمایند و با چهره ای خندان و شادمان به دید و بازدید میپردازند.در این روز افراد بسیاری روزه می گیرند و به مومنین قرض و اطعام می دهند.
مردم اعتقاد دارند پولی که به عنوان هدیه از سادات گرفته اند نباید خرج نمایند بلکه به عنوان تبرک و برکت در نزد خود نگهداری کنند.
در شب عید غدیر در مساجد و حسینیه ها مراسم جشن و سرور و مولودی خوانی برپاست. همچنین در منازل سادات و علما نیز مداحان و شاعران در وصف مولا علی (ع) و غدیرخم مولودی خوانی می نمایند. سادات نیز چند روز مانده به عید غدیر خم اقدام به خانه تکانی و گردگیری منازل خود می کنند و خود را آماده پذیرایی از مهمانان آماده کنند.
اما آنچه در زیر میخوانید شرح کوتاهی از واقعه ای است که حجت پیامبر را بر پیروانش تمام کرد و دین اسلام را به دینی پایدار و بی خدشه مبدل ساخت. این نوشته از سایت "مرکز اطلاع رسانی موسسه فرهنگی شهید آوینی" تهیه شده است.
آخرین حج
در سال دهم هجرت، زمانی که پیامبر اکرم (ص) دریافت به زمان رحلت خود نزدیک میشود، بی وقفه میکوشد تا زمان حضورش را در میان مسلمانان پربارتر نماید و به همین دلیل، زیباترین و دقیق ترین مراسم حج را به اتفاق یاران خود انجام داد.
در آن روزها بیمارى سختى (آبله یا حصبه) در مدینه شایع بود که بسیارى از مسلمانان را از این سفر محروم مى داشت با این حال دهها هزار نفر با پیامبر همراه شدند. مورخان، همراهان آن حضرت را چهل هزار، هفتاد هزار، نود هزار، 114 هزار، 120 هزار و 124 هزار نفرنوشته اند ولى با این همه حق این است که بگوییم چنان جمعیتى در رکاب آن حضرت حرکت کردکه شمارش بر جز خدا پوشیده است.
اینان کسانى بودند که از مدینه مى آمدند، ولى تعداد حاجیان به این عده منحصر نمى شد زیرا اهل مکه و ساکنان حومه آن و کسانى که از یمن در رکاب على (ع) آمده بودند نیز در حج شرکت داشتند.
دلیل انتخاب محل غدیر خم
پس از پایان یافتن این حج که به الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التمام خوانده اند با پایان گرفتن مراسم حج پیامبر (ص) به سوى مدینه حرکت کرد هنگامى که به سرزمین رابغ رسید، در محلى که غدیر خم نام داشت، جبرئیل امین بر او نازل شد و پیامى بدین شرح از پروردگار بر او تلاوت کرد.
اى رسول ما! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان و اگر این کار را انجام ندهی، رسالت خود را به انجام نرسانده اى و خدا تو را از مردم ایمن خواهد کرد همانا خداى، قوم کفرپیشه را هدایت نمى کند.
این پیام الهى ماموریتى خطیر بر عهده پیامبر اکرم (ص ) مى گذاشت، اعلان چیزى که باید همگان ازآن باخبر شوند و اگر چنین نکند گویاکارى صورت نداده است.
بنابراین بهترین موقعیت براى اعلام چنین پیامى همین جا بود، جایى که راه مصر و عراق و مدینه و حضرموت و تهامه از هم جدا مى شود و همه حاجیان ناگزیر از آن مى گذرند. غدیر خم مناسب ترین محلى بود که مى توانست چنین پیام پر اهمیتی رابه گوش همگان برساند.
مهمترین خطبه پیامبر اسلام
پیامبر، پس از جمع شدن تمام حجاج و در زیر خورشید تابان، از یاران خود خواست تا زیر چند درخت کهنسال را بروبند و با رویهم گذاردن جهاز شتران منبرى بلند برافرازند، سپس بر فراز منبر برآمد و خطبه اى بدین شرح ایراد کرد:
"ستایش مخصوص خداوند است از او کمک مى خواهیم و به او ایمان مى آوریم و بر او توکل مى کنیم و از شر نفس و بدى کردارمان به او پناه مى بریم ، خدایى که هدایت کننده اى نیست آنکه رااو گمراه سازد و گمراه کننده اى نیست هر که را او هدایت کند گواهى مى دهم که معبودى جزخداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست."
"من پیش از شما به حوض کوثر مى رسم و شما در کناره حوض بر من وارد خواهید شد،حوضى که عرض آن به اندازه فاصله صنعا تا بصرى است ، و در آن جامهایى است از نقره به شماره ستارگان، حال بنگرید که پس از من با دو میراث گرانبها چگونه رفتار مى کنید."
مردى از میان جمعیت فریاد برآورد: یا رسول اللّه ! آن دو چیز گرانبها چیست ؟
فرمود: یکى از آن دو که بزرگتر است ، کتاب خداست یک طرفش در دست خدا و طرف دیگرش به دست شماست ، پس آن را محکم نگه دارید تا گمراه نشوید و دیگرى که کوچکتر است ، عترت و خاندان من است و خداى نیکى کننده آگاه به من خبر داده است که این دو هرگز از هم جدا نمى شوند، تا در لب حوض در قیامت به من رسند من هم از خدا همین را خواسته ام، پس شما ازآنها پیشى نگیرید که هلاک مى شوید و از آنها وا نمانید که هلاک مى شوید."
سپس دست على (ع )را گرفت و بلند کرد، آنگاه فرمود: اى مردم! چه کسى نسبت به مؤمنان از خود ایشان سزاوارتر است ؟
گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند.
فرمود: خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من نسبت به مؤمنین ازخود ایشان سزاوارترم پس هر کس من مولا و سرپرست اویم ، على مولا و سرپرست اوست." این جمله را سه بار تکرار کرد.
سپس گفت : "خداوندا! دوستى کن با هر کس که با على دوستى کند، و دشمنى کن با هر کس که على را دشمنى کند، دوست بدار هر کس که على را دوست مى دارد، و دشمن دار هر کس او رادشمن مى دارد، یارى کن هر کس را که یاریش کند و بى یاور بگذار هر کس تنهایش گذاردو حق را همواره با على بدار هر طرف که باشد .
اى مردم باید حاضران، این پیام را به غایبان برسانند."
چون خطبه نبوى به پایان رسید امین وحى براى بار دوم نازل شد و او را به این پیام مفتخر ساخت:
"امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد (اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم)"
پیامبر اکرم(ص) پس از دریافت این پیام مسرت بخش ، فرمود:"اللّه اکبر! که دین کامل و نعمت تمام گشت و پروردگارم به رسالت من و ولایت على بعد از من راضى شد" .

    نظرات دیگران ( )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else