اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از حکمت [مرد مؤمن]، شناخت خویشتن است . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----554647---
بازدید امروز: ----39-----
بازدید دیروز: ----9-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
سه شنبه 89/9/16 ساعت 11:15 عصر

روز دوم محرم - سال 61 هجرى قمرى
ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا.
امام حسین علیه السلام پس از آن که با دعوت مردم کوفه و نامه هاى فراوان و پى در پى آنان روبرو شد، تصمیم به هجرت از مکه به سوى کوفه گرفت .
با این که برخى از آشنایان و بزرگان مدینه ، مانند محمد حنفیه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر، آن حضرت را از سفر به کوفه بر حذر کرده بودند و با دلایلى چند، تلاش کردند که وى را منصرف کنند، با این حال امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را براى خویش تکلیف فرض ‍ کرد و به آن اقدام نمود.
امام حسین علیه السلام در روز ذى حجه سال 60 قمرى به قصد کوفه ، از مکه خارج گردید. قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق ، در منزلگاه ((شراف )) با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبرد امام حسین علیه السلام ماءموریت یافته بود، مواجه گردید و از آن پس ، مسیر تاریخ به سوى دیگر کشیده شد.
حر بن یزید که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به فرمان عبیدالله بن زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، دوم ماه محرم سال 61 قمرى در سرزمین کربلا، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء
پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است . این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما. خبر داد مرا جدم رسولخدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد صلى الله علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .
در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."
در این روز، سنه 605، به قول ابن اثیر وفات کرد به حله شیخ زاهد عالم ورام بن ابى فراس صاحب تنبیه الخواطر و او از بزرگان علماى امامیه و از احفاد مالک اشتر و جدامى سید ابن طاووس است .
قال السید رحمه الله فى فلاح السائل کان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن یقتدى بفعله و قد اوصى ان یجعل فى فمه بعد وفاته فص عقیق علیه اسماء ائمته صلوات الله علیهم .

منابع :

فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
سه شنبه 89/9/16 ساعت 11:4 عصر

به نال ای دل که دیگر ماتم آمد // بگری ای دیده ایام غم آمد
گل غم سرزد از باغ مصیبت // جهان را تازه شد داغ مصیبت
جهان گردید از ماتم دگرگون // لباس تعزیت پوشیده گردون
ز باغ غصه کوه از پا فتاده // زمین را لرزه بر اعضا فتاده
فلک تیغ ملامت بر کشیده // ز ماه نو الف بر سر شیده
ازین غم آفتاب از قصر افلاک // فکنده خویش را چون سایه بر خاک
عروس مه گسسته موی خود را // خراشیده به ناخن روی خود را
خروش بحر از گردون گذشته // سرشک ابر از جیحون گذشته
تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری // به بار از دیده هر اشگی که داری
که روز ماتم آل رسول است // عزای گلبن باغ بتول است
عزای سید دنیا و دین است // عزای سبط خیرالمرسلین است
عزای شاه مظلومان حسین است//که ذاتش عین نورونور عین است
دمی کز دست چرخ فتنه پرداز // ز پا افتاد آن سرو سرافراز
غبار از عرصه‌ی غبرا برآمد // غریو از گنبد خضرا برآمد
ملایک بی‌خود از گردون فتادند // میان کشتگان در خون فتادند
مسلمانان خروش از جان برآرید // محبان از جگر افغان برآرید
درین ماتم بسوز و درد باشید // به اشگ سرخ و رنگ زرد باشید
بسان غنچه دلها چاک سازید // چو نرگس دیده‌ها نمناک سازید
ز خون دیده در جیحون نشینید // چو شاخ ارغوان در خون نشینید
به ماتم بیخ عیش از جان برآرید // به زاری تخم غم در دل بکارید
که در دل این زمان تخم ملامت // برشادی دهد روز قیامت
خداوندا به حق آل حیدر // به حق عترت پاک پیامبر
که سوی محتشم چشم عطا کن // شفیعش را شهید کربلا کن
محتشم کاشانی

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
چهارشنبه 89/9/3 ساعت 11:50 عصر

 خجسته عید سعید غدیر خم، عید امامت و ولایت، بر دل دادگان آستان هدایت و شیعیان رهرو سعادت مبارک و تهنیت باد.

 فارغ از هر دو جهانم به گل روى على(ع)                از خم دوست جوانم به خم موى على‏ 
 طى کنم عرصه ملک و ملکوت از پى دوست‏              یاد آرم به خرابات چو ابروى على(ع)

غدیر یادآور عهد من و توست ،عهدى که سالهاست ما و پدران ما با همه وجود آن را پاس داشته ‏ایم.

غدیر داستان دیروز نیست،چراغى است که امروزمان را مى ‏افروزد و ولایت ، ریسمانى الهى است که همیشه وهمه جا ما را به سوى خود فرا مى ‏خواند،آنکه به این ریسمان الهى در آویزد از دنیا بگسلد؛ آنکه سایه پر مهر و بى بدیل ولایت رابر سر گسترد، سر بر آستان هیچ کس جز خدا فرو نیاورد.
هر که حق را با امام على، (ع)، و اولاد طاهرینش، بشناسد؛در میان قرائتهاى رنگ رنگ و پر فریب? سرگردان نگردد و آنکه عهدشکنان غدیر رابخوبى بشناسد، امروز نیز دست پر نیرنگ فرزندانشان را به یارى و بیعت در دست نگیرد.

غدیر على، هنوز هم چشمه اى لبریز از آب حیات و دریایى موّاج از کرامتها و فضایل است.

غدیر، دریایى از باور و بصیرت، در کویر حیرت و هامون ضلالت است تا کام جان هااز آن سیراب شود.

غدیر، یک کتاب مبین است، سندى براى تداوم خط رسالت در جلوه امامت.

 غدیر، براى تشنگان، چشمه زلال هدایت است، و براى ره گم کردگان، صراطى است.که به سنّت پیامبر منتهى مى شود.

غدیر، عید ولایت است.اگر امّت، غدیرها را پاس بدارند، عاشورا هاى مظلومیت و کربلاهاى خون و شهادت پیش نمى آید و خورشید امامت، در محاق خلافت قرار نمى گیرد.

امّت بى امام، و راه بى علامت و شب بى چراغ ، کشتى بى ناخدا، دشت بى چشمه، و . . . قنات خشکیده و بى آب! . . .
رهشناس تر از «مولود کعبه» کیست؟ و قاطع تر از «ابوتراب» و پسندیده تر از «مرتضى» و والاتر از«على» کدام است؟
غدیر، نشان دادن خورشید به گرفتاران ظلمت است.

غدیر، روز تکمیل دین و اتمام نعمت است.

خجسته عید سعید غدیر خم، عید امامت و ولایت، بر دل دادگان آستان هدایت و شیعیان رهرو سعادت مبارک و تهنیت باد.

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
شنبه 89/8/29 ساعت 10:11 عصر

راههای یک زندگی شاد

شاد باش! دنیا پر از آفتاب است

غالباً در زندگی اتفاق هایی می افتد که واقعاً از اختیار ما خارج است. فعالیت شرکتی که ما در آن کار می کنیم محدودتر می شود و ما را کنار می گذارد، همسرمان از ما جدا می شود، یکی از اعضای خانواده بیمار می شود، یکی از نزدیکانمان می میرد و یا دولت جلو یکی از طرح های ما را می گیرد و …

در چنین شرایطی است که حس می کنیم کاری از دستمان ساخته نیست و نمی توانیم بهبودی در وضع خود ایجاد کنیم.

وقتی راه تازه ای را امتحان می کنیم تمام توانایی های خود را به کار می گیریم و باز به هدف خود نمی رسیم، غالباً از این که به کوشش تازه ای دست بزنیم می ترسیم. چرا؟

علتش این است که از رنج گریزانیم! هیچ کس دلش نمی خواهد شکست بخورد. اغلب ما پس از چندبار تلاش و تقلا نومید می شویم و دست از کوشش می کشیم! و در این وقت است که شما خود را درمانده می پندارید. اما در اشتباهید. شما قادر به انجام کارهایی هستید که می توانید از همین امروز شروع کنید. توماس ادیسون می گفت: «من دلسرد نمی شوم زیرا هر اشتباهی که می کنم مرا یک قدم به جلو می راند.»

اغلب اوقات اشخاص به این دلیل می گویند قادر به انجام کاری نیستند که در گذشته کارهایی را انجام داده و نتیجه نگرفته اند. اما به خاطر داشته باشید که گذشته شما با آینده تان فرق دارد. کاری که دیروز کرده اید مهم نیست، بلکه کاری که هم اکنون انجام می دهید، دارای اهمیت است.

«جین وبستر» در کتاب «بابالنگ دراز» می نویسد:

«باید برای حال زندگی کرد ؛ نباید به خاطر گذشته ها افسوس خورد و نباید چشم به راه آینده ماند. بلکه باید از همین لحظاتی که داریم حداکثر استفاده را ببریم. بیشتر مردم زندگی نمی کنند بلکه فقط با سرعت می دوند . آنها سعی می کنند به هدفی دست یابند که در افقی دور دست قرار گرفته و در گرما گرم تلاش خود به حدی هیجان زده و خسته می شوند که تمام مناظر زیبای محیط آرامی که در آن عبور می کنند از نظرشان دور می ماند و بعد وقتی به خود می آیند که پیر و فرسوده شده اند و در آن زمان دیگر رسیدن یا نرسیدن برای آدم فرقی نمی کند.

برای این منظور کافی است مطالعه ای بر روی زندگی افراد موفق که در گوشه و کنار ما زندگی می کنند انجام دهید.

بیشتر افراد موفق چندین و چندبار شکست خورده اند ولی با نیروی عظیمی به نام «پشتکار» باز هم دست از تلاش برنداشته اند و موفق شده اند.

یک تصمیم واقعی
خیلی از مردم فکر می کنند افراد ثروتمند و موفقی که در زمینه ای صاحب شهرت شده اند از اول ثروتمند بوده اند اما این یک فکر منفی است. خیلی ها با وجود داشتن ثروت بی شمار، بدون فکر و عمل ، تمام دارایی خود را از دست می دهند. افراد موفق یک تصمیم واقعی گرفته اند.

تصمیم می تواند زندگی همه را تغییر دهد. می تواند رؤیاهای ما را به واقعیت تبدیل کند. امور نامریی را به امور مریی تبدیل کند و این که می تواند ما را به عنوان یک انسان به بیش از آن چیزی که هستیم تبدیل کند.

از تصمیم گیری غلط نباید بترسیم. هر کسی حتی بهترین افراد هم همیشه تصمیم درست نگرفته اند.بلکه گاهی آنها هم تصمیم اشتباه گرفته اند. به علت این که موفقیت نتیجه قضاوت صحیح است و قضاوت درست ناشی از تجربه است و تجربه غالبا چیزی به جز قضاوت غلط نیست.

متأسفانه عده ای وقتی دچار مشکل می شوند دنیا در نظرشان به پایان می رسد و مثلاً تصمیم به خودکشی می گیرند . ولی هیچ شخص یا هیچ مشکلی ارزش آن را ندارد که به خاطرش دست به خودکشی بزنیم. زندگی همیشه ارزش زیستن دارد و همیشه چیزی هست که می توان به خاطرش سپاسگزار بود چون می دانیم خداوند بندگانش را دوست دارد. بنابراین چیزی به نام شکست وجود ندارد اگر دست به کاری بزنید که ظاهراً هیچ نتیجه ای نگرفته اید، دست کم نکته ای می آموزید که در آینده به دردتان خواهد خورد و آن وقت واقعاً موفق خواهید شد.

پس همه چیز به خود ما بستگی دارد. ما یک زندگی ارزشمند و واقعی در اختیار داریم که با هیچ چیز دیگر قابل معاوضه نیست. به ما امتیازات و فرصت هایی اعطا شده است که مسئولیم با توسعه وجود خود بخشی از دینی را که به گردن داریم ادا نماییم.

«آنتونی رابینز» در کتاب «یادداشت های یک دوست» می نویسد:

دوست من «دابلیو میچل» در یک حادثه وحشتناک موتورسیکلت دو سوم بدنش سوخت. هنگامی که در بیمارستان بستری بود تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده، راهی برای کمک به اطرافیان خود پیدا کند، صورت او چنان سوخته بود که شناخته نمی شد. معذلک اعتقاد داشت که لبخندش می تواند دنیای دیگران را روشن کند و چنین شد. او معتقد بود که می تواند موجب شادمانی دیگران شود، به درددل مردم گوش کند و به آنان آرامش ببخشد و چنین کرد. چند سال بعد حادثه دیگری برایش اتفاق افتاد. در یک سانحه هوایی از کمر به پایین فلج شد. آیا امید خود را از دست داد؟

خیر. بلکه توجه او به پرستار زیبایی که در بیمارستان خدمت می کرد جلب شد. از خود پرسید:«چگونه می توانم دل او را به دست آورم؟»

دوستانش او را ابله خواندند. شاید در دل خود حرف آنها را تصدیق می کرد، با وجود این هرگز از رؤیاهای خود دست برنداشت. دابلیو میچل آینده خود را در کنار این زن بسیار تابناک می دید. بنابراین از فنون جلب توجه و هوش و شوخ طبعی، روح آزاده ، و شخصیت پویای خود برای جلب توجه او کمک گرفت و سرانجام با وی ازدواج کرد.

بیشتر مردم اگر در شرایط او باشند برای رسیدن به چنین هدفی کمترین تلاشی هم نمی کنند ، اما او بخت خود را آزمود و زندگیش برای همیشه تغییر کرد.

پس تعلل نکنیم و بدانیم که ما بهترین افراد برای داشتن یک زندگی عالی هستیم. بنابراین نباید خود را محدود کنیم. با خودتان دوست شوید، بابت اتفاق هایی که در گذشته رخ داده خود را مجازات نکنید بلکه خود را از مشکلات برگیرید و به راه حل ها فکر کنید. اهداف و آرزوهای خود را در برگه سفیدی بنویسید و برای آنها زمان معین کنید. باور کنید اگر روزی دوبار در جای آرامی بنشینید و چند دقیقه ای به هدفتان فکر کنید حتماً به آنها دست می یابید. لذت، غرور، هیجان ناشی از رسیدن به آرزوها را احساس کنید و در صفحه ذهن خود جزئیات شگفت انگیز آن موفقیت را به چشم ببینید و به گوش بشنوید. لازم نیست تنها به خودتان فکر کنید بلکه کسان دیگری را هم که در زندگیتان نقشی دارند در نظر بگیرید. اگر دلیل کافی برای نیل به هدف های خود داشته باشید واقعاً می توانید هر کاری را در این جهان انجام دهید.

پس به امید آرزوهای شاد برای همه شما

منابع:

- به سوی کامیابی، آنتونی رابینز، ترجمه: مهدی مجردزاده کرمانی

- یادداشت های یک دوست، آنتونی رابینز، ترجمه: مهدی مجردزاده کرمانی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
چهارشنبه 89/8/26 ساعت 8:42 عصر

عید قربان مبارک


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 89/8/24 ساعت 9:20 عصر

روز عرفه

 

مقدمه:

روز عرفه از ایام باشکوه و عظیم است. روزی است که در‌های آسمان را برای پذیرش تضرع‌های عاشقانه‌ بندگان ذات اقدس اله می‌گشایند و باز هم آن فاعل بالعشق خواهان بازگشت اشرف مخلوقاتش به بارگاه امن‌اش است . آری باز هم فرصت برای بازگشت انسان به اصل و جایگاه اعلی اولیه‌اش را فراهم می‌کنند، چقدر بزرگوارند و بزرگوارانه رفتار می‌کنند. چقدر ظلم کردیم! چقدر نادیده گرفتیم آن همه رحمت را! ولی باز هم می‌خوانندمان، دعوتمان می‌کنند و می‌خواهند همچو شب قدر به ارزش و منزلت خود نائل شویم. آری روز عرفه، روزی است که حق تعالی بندگان خویش را به عبادت و اطاعت خود دعوت کرده و از آن سوی سفره جود خود را برای آنها گسترانیده است.

شیطان را در این روز در غل و زنجیر می‌کشد و باز هم زمینه پیروزی انسان را بر نفس فراهم می‌کند. امام صادق (ع) فرموده‌اند: اگر شخص گناه‌کاری نتواند در شب‌های قدر خود از قدر و منزلت خود به نحو احسنت استفاده کند و بهره گیرد، می‌تواند در این روز از امتیازات برخورداری از رحمت الهی برخوردار شود.1

وجه تسمیه روز عرفه:

1. آورده‌اند که: زمانی‌که جبرییل مناسک حج ابراهیمی را به ابراهیم خلیل‌الله می‌آموخت، چون به عرفه رسید به او گفت: (عرفت) و او پاسخ بلی را داد - لذا به این نام خوانده شد.

2.  همچنین آورده‌اند که: مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف می‌کنند و بعضی آن را از جهت تحمل و صبر و رنجی می‌دانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شوند، چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی است.2

3.  همچنین در روایتی آمده که آدم و حوا پس از هبوط از بهشت و آمدن به کره خاکی در این سرزمین یکدیگر را یافتند و به همین دلیل عرفات و این روز عرفه نام گرفته است.3

پیشینه‌ وقوف در عرفات:

عرفات جمع عرفه به معنای شناخت است و از آنجا که آن‌جا وادی شناخت و معرفت خدا و نفس و خود است، عرفات نام گرفته.

الف) حضرت آدم و عرفات:

«فتلقی آدم من و به کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم»

-  آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن به سوی خدا بازگشت و خدا توبه‌ او را پذیرفت؛ چرا که او توبه پذیر است. طبق روایت اما صادق (ع)، آدم پس از خروج از جوار خدا و فرود به دنیا چهل روز هر بامداد بر فراز کوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرییل برآدم فرود آمد پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: چرا گریه نکنم در حالی که خداوند مرا از جوار و بارگاهش بیرون راند و در دنیا فرود آورد.

جبرییل گفت: ای آدم، به درگاه خدا توبه کن و به سوی او بازگرد آدم گفت چگونه توبه کنم؟ جبرییل او را در روز 8 ذی‌حجه به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند و صبح با جبرییل به عرفات رفت. پس از نماز عصر آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد. بگو ای آدم:

سبحانک اللهم و بحمدک لااله‌الاانت عملت سوء و ظلمت نفسی و اعترفت بذنوبی اغفرلی انک انت الغغور الرحیم.

آدم تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش به آسمان بلند بود و با تضرع اشک می‌ریخت، وقتی که آفتاب غروب کرد، همراه جبرییل روانه مشعر شد و شب در آنجا وقوف کرد و صبح‌گاهان با کلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خدا توبه کرد و خدا توبه او را پذیرفت چرا که او توبه‌پذیر است.

همین مطلب را شیخ صدوق در کتاب «امالی» در روایتی از امام حسن (ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرموده است: شخصی یهودی خدمت رسول خدا آمد، او از افراد دانای یهود بود از پیامبر سؤالاتی نمود، یکی از سؤالاتش به این قرار بود، چرا خداوند به بندگانش امر نمود تا بعدازظهر در صحرای عرفات وقوف نماینده پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و اله) فرمودند: ساعتی است که حضرت آدم (ع) در آن ساعت مرتکب معصیت (گناه اولی) شد و خداوند بر امت من واجب نمود تا در بهترین مکان‌ها وقوف نمایند و نزد او تضرع و دعا نمایند تا بهشت را مجدداً در اختیار آنها نهد و آن ساعتی که مردم از عرفه می‌روند یعنی مغرب،‌ ساعتی است که حضرت آدم (ع) در آن ساعت از خداوند خویش سخنانی را فرا گرفت و خداوند با رحمت خود بر او بازگشت و توبه را پذیرفت (چرا که توبه‌پذیر و مهربان) است.

و ایشان فرمودند: به خدا قسم که برای آسمان‌ها دری است از رحمت و توبه و حاجات، احسان و کرم و بخشش و تمام کسانی که در عرفات اجتماع می‌کنند شایسته‌ این صفات هستند.

زمانی‌ که آنها می‌خواهند از صحرای عرفه خارج شوند خداوند ملائکه‌اش را گواه می‌گیرد که همه آنان را از آتش جهنم نجات دادم و بهشت را بر آنان واجب گرداندم.

ب) حضرت ابراهیم در عرفات:

در صحرای عرفات جبرییل پیک وحی الهی، مناسک حج را به ابراهیم(ع) آموخت و ابراهیم(ع) هر یک از مراحل آن را با خلوص و عابدانه برپا داشت و ندای عرفت را در آن سرزمین سر داد.

ج) صحرای عرفات همایش شناخت و خودسازی سرور شهیدان عالم حسین‌بن علی (ع):

امام حسین (ع) در بعدازظهر روز عرفه همراه با فرزندان و یاران خود در صحرای عرفات وقوف کرد. وی در آنجا بزرگترین همایش خودسازی و شناخت را در قالب ژرف‌ترین کلمات به ظهور رسانید.

سخنانی که از اعماق وجودش نشأت می‌گرفت آن‌چنان والاست که آدمی را به تفکر وا می‌دارد، برخی از موضوعات آن به شرح زیر است:

1- ایشان دعای خود را با ستایش خداوند آغاز می‌کند، ستایشی زیبا و یکتا.

«ستایش خداوندی را سزاست که چیزی قضایش را دور نمی‌سازد و از اعطا و بخشش او جلوگیری نمی‌کند و هیچ آفریننده‌ای آفرینش او را ندارد و او سخاوتمندی بی‌انتهاست»

2- بیان گوشه‌ای از نعمت‌های بی‌پایان خداوند که انسان را درتمام مراحل رشد تکامل دربر گرفته و یاد از مهر مادر و مواظبت و پرستاری آنان را از الطاف خداوند می‌‌شمرد.

3- به شکر نعمت‌های الهی اشاره می‌کند و خود را از ادای یک شکر نیز عاجز می‌داند.

4- استغفار و انابه عاجزانه به درگاه خداوند و طلب مغفرت از بارگاه حق تعالی.

هر فرازی از این دعا دریچه‌ای از عشق و نور و محبت و توحید را در دل انسان می‌گشاید. ایشان با این دعا در صدد است انسان و خدا را بشناساند و نزدیکی آن دو را به هم نمایان کند. این نیایش منطقی‌ترین رابطه خدا با انسان را توضیح می‌دهد. ایشان با همه وجود حضور خداوند و احاطه و اشراف او به همه ذرات هستی و نفوذ علم و قدرت و حیات او را به تک‌تک ذرات و موجودات عالم مشاهده می‌نماید و آن چه را می‌بیند بر زبان می‌راند.

5- فراگیری راه تعلیم و تربیت از خدا

6- شناخت و درخواست بهترین مسألت‌ها.

7- تعلیم مفاهیم و ادبیات قرآن.

و...

حال به شرح بخشی از دعای عرفه با بیان زیبای دکتر شریعتی می‌پردازیم:

خدای من!

خواندمت پاسخم گفتی

از تو خواستم عطایم کردی

به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی

به تو تکیه کردم نجاتم دادی،

به تو پناه آوردم حمایتم کردی

خدایا!

از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان مکن

از آستان مهرت نومیدان مساز

آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان

از درگاه خویشت ما را مران

ای خدا مهربان!

بر من روزی حلالت را وسعت بخش

و جسم و دینم را سلامت بدار

و خوف و وحشتم را به آرامش و انست مبدل کن

و از آتش جهنم رهایم ساز.

خدای من!

تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله‌ای که من از تو گرفته‌ام.

تو این قدر دلسوز منی!

خدایا!

تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟

تو کی غایت بودی که حضورت نشانه بخواهد؟

تو کی پنهان بوده‌ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟

کور باد آن چشمی که تو را ناظر خویش نبیند

کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد

بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود

و زیان کار باد سودای بنده‌‌ای که عشق تو نصیب ندارد.

خدای من!

مرا از سیطره ذلت بار نفس نجات ده و پیش از آنکه

خاک گور بر اندام نشیند از شک و شرک رهایی‌ام بخش

خدای من! چگونه نومید باشم در حالی‌ که تو امید منی!

چگونه سستی بگیرم در حالی که تکیه‌گاه منی!

خدای من!

اگر آنچه از تو خواسته‌ام. عنایت فرمایی محرومیت از غیر از آن زیان ندارد

و اگر عطا نکنی و هر چه عطا جز آن منفعت ندارد

یارب! یارب!یارب

پی‌نوشت‌ها:

1. کافی، ج 2، صفحه 66

2. فرهنگ دهخدا، ج 10، ص 15818

3. رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، نشر مشعر

4. مفاتیح الجنان


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
چهارشنبه 89/8/19 ساعت 5:20 عصر

30جمله کوتاه از دکتر شریعتی:

1 سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت.(مجموعه آثار ?)

2 جهان را ما ، نه آنچنانکه واقعا هست می بینیم ، جهان را ما آنچنانکه ما واقعا هستیم ، می بینیم.(?(

3 بشر » یک بودن است و «انسان » یک شدن.

4 مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی و زاده انسان بودن است.

5آگاهی اگر چه به رنج ، ناکامی و بدبختی منجر شود ، طلیعه راه و طلیعه روشنایی ، طلیعه نجات بشریت است ،… از جهلی که خوشبختی ، آرامش ، یقین و قاطعیت میآورد ، هیچ چیز ساخته نیست.(?(

6 پیروزی یکروزه به دست نمی آید ، اما اگر خود را پیروز بشماری ، یکباره از دست میرود.(?(

7 انسان به میزانی که می اندیشد ، انسان است، به میزانی که می آفریند انسان است نه به میزانی که آفریده های دیگران را نشخوار می کند.(?(

8 باید دانست که بزرگترین معلم برای به دست آوردن استقلال و شخصیت ملی خودش دشمنی است که استقلال و شخصیت ملی اش را از او گرفته است.(?(

9 عرفان دری است به دنیای دیگر ، که باید باشد و هنر، پنجره ای به آن دنیا است

10 انتظار آمادگی است نه وادادگی

11 علی آشکار ترین حقیقت و مترقی ترین مکتبی است که در شکل یک موجود انسانی تجسم یافته است ، واقعیتی بر گونه اساطیر و انسانی است که هست از آنگونه که باید باشند و نیست

12 آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند.(?(

13 اسلام علی بر این سه پایه استوار است : مکتب، وحدت ، عدالت

14 توده مردم به یک آگاهی نیاز دارند و روشنفکر به ایمان

15 شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن ، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمنش را نمی کشد رسوا می کند.

16 چه فاجعه ای است که باطل به دستی عقل را شمشیر می گیرد و به دستی شرع را سپر.(?(

17 تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست ، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمی داند ، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه ی عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند.(??(

18 لازمه ی توحید خداوند ، توحید عالم است و لازمه ی توحید عالم توحید انسان است.(??(

19 وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد.(?)

20 عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن ، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی!.(??(

21 وارد کردن علم و صنعت ، در اجتماع بی ایمان و بدون ایدوئولوژی مشخص ، همچون فرو کردن درخت های بزرگ و میوه دار است در زمین نامساعد در فصل نا مناسب.(??(

22 فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می شود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی.

23هیچ چیز به وسیله دشمن منحرف نمی شود ، دشمن زنده کننده دشمن است ، بلکه آنچه که یک فکر و یک مذهب را مسخ می کند ، دوست است یا دشمنی که در جامعه ، دوست، خودش را نشان می دهد.(?(

24 هنر تجلی روح خلاق آدمی است، هنر با مذهب خویشاوندی دیرین دارد… هنر یک ذات عرفانی و جوهر احساس مذهبی دارد.(?(

25 جهل، نفع و ترس عوامل انحراف بشری

26 از تنهایی به میان مردم می گریزم و از مردم به تنهایی پناه برم

27 آنان که « عشق » را در زندگی «خلق » جانشین « نان » می کنند، فریبکارانند، که نام فریبشان را « زهد» گذاشته اند.

28 مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تا ریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»!

29 هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمه ها است در پی نیمه ها ، مگر نه وحدت غایت آفرینش است ؟ پروانه مسیح شمع است ، شمع تنها در جمع ، چشم انتظار او بود ، مگر نه هر کسی در انتظار است؟

30 چه قدر ایمان خوب است! چه بد می کنند که می کوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ می گویند ، دروغ ، نمی فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند.
اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد؟
اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند ؟
اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد ؟
اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دل نباشد ماندن برای چیست ؟
اگر میعادی نباشد رفتن چرا؟
اگر دیداری نباشد دیدن چه سود؟
و اگر بهشت نباشد صبر و تحمل زندگی دوزخ چرا؟ اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟
و من در شگفتم که آنها که می خواهند معبود را از هستی برگیرند چگونه از انسان انتظار دارند تا در خلأ دم زند؟


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
شنبه 89/8/15 ساعت 11:6 عصر

آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند
آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

آدم های بزرگ درد دیگران را دارند
آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های کوچک بی دردند

آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند

آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم های کوچک مسئله ندارند

آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهن
آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند
--
از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 89/8/14 ساعت 7:44 عصر

...باز هم جمعه رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشسته‌ام... می‌بینی مرا؟... همان که تنهای تنهاست... مثل همیشه... کفش‌ها را به گوشه‌ای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش می‌برد. همان که خودش را با سنگ ریزه‌های کنار جاده مشغول کرده است... آه... از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصله‌ای است به اندازه یک قلب بی‌قرار... هنوز امیدوارم... نه به اندازه صبح... به اندازه یک مژه بر هم زدن... به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده... شاید بیایی از پس آن درخت... آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده... بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است... لبخندت چقدر زیباست...


مردم از کنارم می‌گذرند و به اشک‌هایم می‌خندند... شاید دیوانه‌ام می‌پندارند... باک نیست!... بر این شب زده خراب دوره‌گرد حرجی نباشد آن هنگام که چون تویی دلدارش باشی... آخ... غروب شد آقا... دیگر خورشید در افق نیست. جمعه به شب رسید... بید مجنون می‌رقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته... سردم می‌شود... ای کاش بودی و با عبایت شانه‌های ارزانم را گرما می‌بخشیدی...


از خدا بخواه زنده‌ام نگاه دارد... وعده من و شما جمعه دیگر... همین‌جا... کنار خرابه دل...


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 89/8/14 ساعت 6:59 عصر

 

        سلام بر دلهایی که در کلاس انتظار غیبت ندارند

        بچه های کلاس انتظار

        همه حاضرید؟

        خدا را شکر

       شاید امروز آقا بیاد                         

                                               

         در نبودت من تمام لحظه ها را می شمارم

         روی بال شاپرکها

         قصّه ی دلتنگیم را می نگارم

         توی تقویم سراسر انتظار

         پر شده یکشنبه های سرد و تار

          در کنار جاده ی سبز خیال

          می نشینم تا بیاید یک سوار

         خط به خط دفتر من پر شده از نام یار

         امان از جمعه های بی قرار

         امان از گردش این روزگار

         تا به کی این انتظار و انتظار........

                                           


    نظرات دیگران ( )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else