مردم دوستی علی (ع) و علی دوستی مردم، یکدیگر را تصدیق می کنند و نشان می دهند که بزرگ، کسی است که دوستدار نیکی باشد و در راه آن شهید شود. علی (ع) همان شهید بزرگوار است.
در میان انسانها، خوبی های بسیار سراغ داریم که مورد توجه و علاقه آنها هستند، هر گاه به خیر و نیکی ستمی برسد، در واقع به همه انسانها ستم شده است و هر گاه خیر و نیکی مورد تعظیم قرار گیرد همه انسانها مورد تعظیم قرار گرفته اند.
اگر صفحات تاریخ را بررسی کنید. این حقیقت مسلم را می یابید که در میان شخصیت های بزرگ، کمتر کسی را می توان یافت که همانند علی بن ابی طالب (ع) مورد علاقه و محبت و تعظیم و تجلیل و حمایت انسانها قرار گرفته باشد و حوادث و وقایع زندگی او، این چنین مورد توجه قرار بگیرد.
این محبت در دلها موج می زند و وجدان آدمی را از انحراف حفظ می کند و در عرصه تابش آن باطل و تبهکاری خوار می گردد.
چنین محبتی انسان را در پناه حق قرار می دهد و وجدان او را نگهبان و پاسداری می کند.
حتی در این محبت آنچنان خاصیت شگفت انگیزی است که ملوان کشتی را که از بالا و پایین دچارحادثه گشته و مسافرانش غرق شده یا در آستانه غرق شدن هستند و بادهای مخالف از هر سو او را تهدید می کند نجات می دهد.
آری علی (ع) در گذرگاه تاریخ به عنوان امام حق و نیکی همانند کوهی استوار قرار گرفته به گونه ای که حوادث کوبنده و بادهای سخت آن را متزلزل نمی کند.
آنان که با علی بن ابی طالب(ع) دشمنی می کردند خود گمراه شدند و دیگران را هم گمراه ساختند، سرانجام سربه زیر خاک فرو بردند و خاموش شدند و از آنها نام و نشانی جز لعن و نفرین انسانهای خشمگین باقی نماند.
وجدان پاک انسانها درباره آنها این طور قضاوت کرد که از بین رفتند و ذلیل شدند.
اگر گناه و زشتی و تبهکاری در پیشگاه وجدان انسان ارزش داشته باشد، آنها هم ارزشی دارند.
پسر ابوطالب شعله ای فروزان در دلها و حرارتی نیرو بخش در جانها و منطقی شفابخش درعقلهاست. او را سخنی است حکیمانه و اخلاقی است بزرگوارانه، خداوند هرگز آسمان را زمین، و زمین را آسمان نمی کند! تاریخ گواه صحت این مدعاست.
شخصیت علی (ع) از هر جهت برای مردم شگفت انگیز است. رشته محبت او از هر طرف به قلب های ایشان پیوند یافته است. بسیارند کسانی که درباره این گوهر یکتا سخن گفته اند و شگفتی و محبت خود را ابراز داشته اند، همه آنها در یک نقطه تلاقی می کنند و بر سر یک موضوع اتفاق نظر دارند که علی(ع) نمونه والای فکر و بیان است.
او شخصیتی است که به نور وجدان روشن می شود. از همین جهت است که او سزاوار شگفتی و شایسته محبت عمیق است.
در میان مردم هستند کسانی که نشان پیامبری بر سینه اسرار آمیز علی (ع) می زنند. این مساله چندان تعجب آور نیست، زیرا یکی از بارزترین صفات علی (ع) این است که با مردان بزرگ جهان بشری در یک نقطه تلاقی می کند.
این مردان بزرگ نسبت به انسانها سمت پدری دارند، اما نه پدر جسمانی که به مساله زناشویی و تولید نسل مربوط می شود. بلکه پدری آنها نمونه ای از پیوند انسان به انسان و زندگی آنان به یکدیگر است.
بنابراین، پدری آنها وسیعتر وعمیقتر از پدری نسبی و معمولی است. این پدران انسانیت برتر و والاتر از آنند که در چارچوب ویژگی های قومی یا ملی محصور شوند. تاریخ کوشش کرده است که این کار را انجام دهد. اما آنها از هر قید و شرطی آزادند و تاریخ باید در این مورد کنار گذاشته شود.
از این جهت است که می بینید علی (ع) در جهان آن روز، همچون پدری روحانی است که بسیاری از مردم با همه اختلافاتی که داشتند خود را به او منسوب می کردند. آنها پناهگاهی می جستند که مظهر واقعی ارزشهای انسانی باشد. این پناهگاه کسی غیر از علی (ع) نبود. او پدر همه شهیدان است. فرزندان روحانی او با شهادت وی به خویشتن تسلیت گفتند.
علی (ع) آن بزرگمردی است که وجدان بشری در برابر تاریکی های خود خواهی، از او روشنی می گیرد، همان خود خواهی هایی که زمامداران عصری علی (ع) و اکثر زمامداران تاریخ در آن سقوط کرده اند.
علی (ع) آن بزرگمردی است که وجدان ها و اندیشه ها را آنچنان به حرکت در آورد که در جریان خود دیگر به کمکی احتیاج پیدا نکرد و زمان و مکانی را در آن تاثیری نبود.
حق جویان و عدالت خواهان در میان مردم پناهگاهی جز علی (ع) نداشتند.
او پدری مهربان بود که سایه بلند خود را بر سر کسانی می گسترد که احساس می کردند بیداد گران عدالت را با ستم خود از بین می برند وعاطفه را با سنگدلی پایمال می کنند و نیکی را با تبهکاری نابود می سازند و دولت و سلطنت خود را براساس گناه و ظلم بنیانگذاری کرده اند.
پیروان امام که در ظلمات تاریخ با نور هدایت او گام برمی داشتند چنان دلهایشان از محبت او مالامال بود که زبان و قلم از شرح آن ناتوان است. جانبازی آنان در این راه به گونه ای است که در تاریخ نمونه آن را نتوان یافت.
جرج جرداق
بیاد خدا باشید تا خدا بیاد شما باشد
هر وقت در زندگی به زمین خوردی، چیزی بردار
دانایان ضرب المثلها را میسازند،نادان ها آن ها را تکرار میکنند
یک سفر هزار کیلو متری با یک قدم آغاز میشود
برای بدست آوردن چیزی که دوستش داری تلاش کن، ولی هیچوقت آنرا گدایی نکن
آدم ها در جامعه مثل چرخهای ماشین هستند، کدام چرخ مهمتر است؟
نگوئید خدایا من یه مشکل بزرگ دارم، بلکه بگوئید ای مشکل، من یک خدای بزرگ دارم
اگر برای آینده ی خود تصمیم نگیرید ، شخص دیگری برایتان این کار را میکند.
شکستن قانون غیر ممکن است، قانون شکن تنها خود را میشکند.
شادی هر کس بستگی به این دارد که در ذهنش،خودش را چه قدر شاد میداند.
مهم نیست در زندگی برایتان چه اتفاقی می افتد،مهم اینست که با آن اتفاق چه میکنید.
پیروز شدن یعنی اینکه بعد از هر شکست از جای خود بلند شوید.
برای رسیدن به جاههایی که هرگز نرسیده اید باید راههایی را بروید که هرگز نرفته اید.
به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچکس بدی نکن.
به مشکل هایتان بخندید تا همیشه موضوعی برای خندیدن داشته باشید.
عقربه های ساعت کار خودشان را میکنند حتی اگر به آنها توجهی نشود.
همیشه لبخند بزن،این کار برای تو هزینه ای ندارد اما ارزش آن بی نهایت است
وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جایی دیگر کار بیهوده ای است.
ره آورد سفر در درون آدمی، بجز خرد و پیشرفت نیست.
به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستید، یک شمع روشن کنید.
زندگی خود را تبدیل به مدرسه ای برای یاد گرفتن کن.
برای ترقی در زندگی نباید انتظار یک اتوبوس را کشید، باید قدم به قدم پیش رفت.
زندگی مثل دوچرخه سواری است، اگر انسان حرکت نکند تعادلش را از دست خواهد داد.
پیاده شطرنج هم اگر راه را تا پایان ادامه دهد وزیر میشود.
از آهسته رفتن نترس ازبی حرکت ایستادن بترس.
به تعداد پنجره های دنیا خورشید وجود دارد.
در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت ما رقم زده میشود. با بردباری همه چیز در چنگ توست.
هر کس خود را نصیحت نکند، به نصیحت دیگران محتاج است.
شیطان پرستی یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک
طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک میدانند
شیطان پرستی را در گروه «راه چپ» مخالف با «راه راست» طبقه بندی میکنند. دست چپیها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستیها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگتر بدست میآورند. لاوییانها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمیکنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته میشود و عموماً آنها را افرادی میشناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش میکنند.
شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنماییهای موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایشهای ادیان گذشته اجتناب میکنند و بیشتر گرایشات خودپرستانه دارند. به گونهای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی میبینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب میکنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان میدهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی میشوند.
مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفتهاست. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.
موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده میشود به این مطلب برمیگردد که اصولا شیطان را کلیساقرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند. به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در
این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است. این شاخه از شیطانپرستی به پایهگذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده میشود.
این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفه? آنتوانلاوی که در کتاب انجیل شیطان تشکیل شده است. لاوی موسس کلیسای شیطان بود و تحت تأثیر نوشتههای نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چارلز داروین، آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بوده است. شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد.
این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونهای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی ، افسانهها ، آیینهای متفاوت و یا صرفا ساخته شده ذهن پیروان آن میباشد.
این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم هستند که به اعمالی از قبیل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قربانی کردن دختران باکره» و «نفرت از مسیحیان» هستند. این طرز فکر در کتاب «مالیوس مالیفیکاروم» دسته بندی شدهاست.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (????) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالب خرافی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است.
شیطان در ? جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه میشود:
و در مقایسه با این جملات، لاوی ? گناه شیطانی را نیز نام بردهاست :
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها دادهاید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون میپوساند) و کمبود محسنات.
لاوی ?? قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامهای اخلاقی نیست، ولی راهنماییهای کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کردهاست :
بن مایه: ویکی پدیا
کرم شب تاب
روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت : چیزی از من بخواهید. هر چه که باشد‚ شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است.
و هر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را.
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت : من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ. نه بالی و نه پایی ‚ نه آسمان ونه دریا. تنها کمی از خودت‚ تنها کمی از خودت را به من بده.
و خدا کمی نور به او داد.
نام او کرم شب تاب شد.
خدا گفت : آن که نوری با خود دارد‚ بزرگ است‚ حتی اگربه قدر ذره ای باشد. تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی.
و رو به دیگران گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک ‚ بهترین را خواست. زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.
××××
هزاران سال است که او می تابد. روی دامن هستی می تابد. وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است.
قشنگ کوچک
گفت : کسی دوستم ندارد. میدانی چقدر سخت است این که کسی دوستت نداشته باشد؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی. حتی تو هم بدون دوست داشتن... !
خدا هیچ نگفت.
گفت : به پاهایم نگاه کن! ببین چقدر چندش آور است. چشم ها را آزار می دهم. دنیا را کثیف می کنم. آدم هایت از من میترسند. مرا میکشند برای اینکه زشتم. زشتی جرم من است.
خدا هیچ نگفت.
گفت : این دنیا فقط مال قشنگ هاست.مال گل ها و پروانه ها‚مال قاصدک ها‚ مال من نیست.
خدا گفت : چرا مال تو هم هست.
دوست داشتن یک گل‚ دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندان سختی نیست. اما دوست داشتن یک سوسک‚ دوست داشتن تو کاری دشوار است.
دوست داشتن کاری است آموختنی؛ و همه رنج آموختن را نمی برند.
ببخش کسی را که تو را دوست ندارد.زیرا که هنوز مؤمن نیست. زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته. او ابتدای راه است.
مؤمن دوست دارد. همه را دوست دارد.زیرا همه از من است. و من زیبایم. من زیبائیم‚ چشم های مؤمن جز زیبا نمیبینند. زشتی در چشم هاست. در این دایره هرچه که هست‚نیکوست. آن که بین آفریده های من خط کشید‚ شیطان بود. شیطان مسئول فاصله هاست.
حالا قشنگ کوچکم! نزدیکتر بیا و غمگین نباش.
قشنگ کوچک حرفی نزد و دیگر هیچگاه نیندیشید که نازیباست.
نگاه مهربان امام صادق علیه السلام به جوانان، همراه با بزرگداشت شخصیت، تکریم استعدادها و صلاحیتها، احترام به نیازها و توجه به قلبهاى پاک و زلال آنان بود و اقبال جمع جوانان به سوى امام علیه السلام فرایند عملکرد و رفتار متین، محبتآمیز، حکیمانه و سرشار از خلوص وعاطفه آن حضرت بود، بدان حد که سخنش بر اریکه دل آنان مىنشست، زیرا گرایش جوان به خوبى، نیکى و زیبایى بیشتر و سریعتر ازدیگران است. پدیدهاى که امام بدان اشاره نموده مىفرماید:
«انهم اسرع الى کل خیر»؛ جوانان زودتر از دیگران به خوبی ها روى مىآورند.
«اوصیکم بالشبان خیرا، فانهم ارق افئده»؛سفارش مىکنم شما را که، با جوانان به خوبى و نیکویى رفتار کنید، چرا که آنان نازک دل و عاطفىترند.
امام ضمن توجه به روح لطیف و احساس آرمانى جوانان، یاران و نزدیکان خود را نیز به دقت و توجه در این نکات رهنمون مىساخت. از جمله، یکى از یاران امام به نام «مؤمن طاق» براى پیام رسانى و تبلیغ دین، مدتى را در شهر بصره گذراند. وقتى که به مدینه بازگشت، خدمت امام صادق علیه السلام رسید، حضرت از او پرسید:
-به بصره رفته بودى؟
-آرى!
-اقبال مردم را به دین و ولایت چگونه دیدى؟
-بهخدا اندک است! مىآیند ولى کم!!
-جوانان را دریاب، زیرا آنان به نیکى و خیر از دیگران پیشتازترند.
گزیدهاى از منشور جوان را در اندیشه صادق آل محمد صلی الله علیه و آله مرور مىنماییم:
جوانى «فرصت نیکو» و «نسیم رحمت» است که باید به خوبى از آن بهره جست و با زیرکى، ذکاوت و تیزبینى آننعمت خدا داد را پاس داشت؛ زیرا که این فرصت، «ربودنى» و «رفتنى» است و ضایع ساختن آن، چیزى جز غم، اندوه و پشیمانى را براى دوران پس از آن به ارث نمىگذارد.
زندگى کوتاه است و فرصت زودگذر! تنها سرمایه گرانبهاى ما وقت است که بازگشتى ندارد، از این رو بزرگترین فن بهتر زیستن، بهره جستن از فرصت هاى بىنظیرى است که بر ما مىگذرد؛این سخن امام صادق علیه السلام را باید جدى گرفت:
«من انتظر عاجلة الفرصة مواجله الاستقصاء سلبته الایام فرصته،لان من شان الایام السلب و سبیل الزمن الفوت»(5)؛ به هرکس فرصتى دست دهد و او به انتظار بهدست آوردن فرصت کامل، آن را تاخیر اندازد، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید، زیرا کار ایام، بردن است و روش زمان، از دست رفتن.
یه نکته...........
مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت:
من تو را نجات می دهم برای ایکه تو روزی کاری نیک انجام
داده ای. فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری یا نه؟ او فکر
کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که می رفت عنکبوتی
را دید اما برای آنکه او را له نکند راهش را کج کرد و از سمت دیگری عبور کرد.
فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد و فرشته
گفت تار عنکبوت را بگیر و بالا برو تا به بهشت بروی. مرد
تار عنکبوت را گرفت و در همین هنگام جهنمیان دیگرهم که
فرصتی برای نجات خود یافتند به سمت تار عنکبوت دست
دراز کردن تا بالا بروند، اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا
تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد که ناگهان تار عنکبوت پاره شد
و مرد دوباره به سمت جهنم پرتاب شد فرشته با ناراحتی گفت:
تو تنها راه نجاتی را که داشتی با فکر کردن به خود و فراموش
کردن دیگران از دست دادی. دیگر راه نجاتی برای تو نیست
و بعد فرشته ناپدید شد....!
آغاز سال تحصیلی 88-89 را به تمامی همکاران ،دانشجویان و دانش آموزان گرامی تبریک عرض نموده و در سایه تائیدات الهی و توجهات امام عصرعج،این سال را با موفقیت و پیشرفتهای درخشان برایتان آرزومندم .
عزیزترینم!
بشنو صدامو وقتی صدات می زنم، گوش کن وقتی می خونمت
وقتی باهات نجوا می کنم روتو کن به من، من فرار هم که بکنم بازم میام سراغ تو
روبه روت وایمیسم و سر به زیر مویه می کنم،
همه ی امیدم وعده های قشنگ توئه
تویی که می دونی تو دل من چی میگذره،
تویی که می دونی من چی می خوام
تویی که از عمق وجودم خبر داری، من هیچ رازی ندارم که تو ندونی...
حتی اگه مال اون دنیام هم باشه بازم تو می دونی،
من تا بخوام به زبون بیارم تو تا تهشو خوندی...
تو از خواهش دل من خبر داری، تو می دونی دنبال کدوم سرنوشتم
اصلا سرنوشتمو تو نوشتی... یادته؟
تو بودی که ماجراهای زندگی منو از اول تا آخر رقم زدی
خود تو، نه هیچکس دیگه!
چه زیادش چه کمش، چه خوش یا ناخوش
چه اونایی که واسه همه رو شد، و چه اونایی که فقط تو خلوت خودم گذشت
همه رو تو می دونی...
نازنین من! اگه واسه دلخوریایی که ازم داری خودتو ازم دریغ کنی
این وجود گرسنه ی منو کی سیرش می کنه؟
دلبر من! روتو ازم برنگردون... که خوار می شم
و اگه تو خوارم کنی، دیگه کیه که منو عزیز کنه؟!
محبوب من! من از خشم تو و غضب بلاخیزت بازم به آغوش خودت پناه می برم
نازنین دلدارم! هر چند من لیاقت مهربونی تو رو ندارم
ولی لطف تو اون قدر بزرگ هست که بازم به من خوبی کنی
زیبای من! انگار وایسادم رو به روت و این امید که تو تکیه گاهمی
مثل یه چتر رو سرم سایه انداخته باشه
و همون جوری که انتظارشو دارم تو باهام حرف می زنی
اونم حرفایی که فقط تو بلدی و همون رأفتی که فقط از تو برمیاد
ای همه ی وجود من! اگه کوتاهی هامو ببخشی، کی از تو بزرگوارتر؟!
من که نمی دونم، شاید همین روزا مرگم برسه،
من هم که کاری که لایق تو باشه که نکردم هنوز،
پس اعتراف می کنم... و همین اعترافو وسیله ی عذرخواهی می کنم
راستش یه وقتایی که جرأت می کنم یه نظر بندازم به اعماق وجودم
می بینم وای به حالش! اگه تو نبخشیش!
مهربونم! تو که تو زندگیم همیشه به من خوبی کردی،
بیا و وقت مرگم هم خوبیتو دریغ نکن!
آخه چه جوری من از حسن نظرت نسبت به خودم نا امید بشم؟
حتی واسه بعد از مرگم! من که جز خوبی ازت ندیدم که...
حالا هم بیا و افسار کار منو هر جور خودت می دونی بگیر دستت
بیا و چاره ساز من گناهکاری باش که سرتا پام نادونیه
دلبر همیشگی من! خیلی وقتا زشتیامو ندیده گرفتی و پیش خوبا به روم نیاوردی
و من چه قدر به این ندیده گرفتنت تو اون دنیا محتاج ترم!
حالا که تو این قدر بزرگواری، بیا و فردای قیامتم جلو چشم اون همه آدم
که دارن نیگا می کنن منو مفتضح و رسوای همه نکن!
یار وفادار من! خوبیات باعث میشه خواسته های منم بیشتر بشن
گذشت تو هم که خیلی بالاتر از کرده های ناچیز منه
پس، فردای قیامت کاری کن به دیدنت شاد بشم
آرامش وجود من! بی نیازاز عذرخواهی نیستم،
واسه همینه که ازت پوزش می خوام
تو اون قدر خوبی که همه ی خطاکارا ازت پوزش می خوان
و عذرشونو تقدیمت می کنن
تو نیازمو رد نکن، آرزو و امیدم و طمع منو به خودن ناامید نکن
بزرگوار من! اگه می خواستی خوار و خفیفم کنی،
هیچ وقت راهنماییم نمی کردی
و اگه قصد داشتی رسوام کنی که منو نمی بخشیدی!
و گمونم نمی کنم منو که یه عمره جوونیمو
واسه آرزویی که داشتم صرف کردم و از تو خواستمش، رد کنی...
همیشه ستایشت می کنم، همیشه و دائم، جوری که زیاد بشه ولی کم نشه
اون جوری که تو دوست داشته باشی و بهش رضا بدی
نازنین یارم! اگه منو به خاطر بدیام بگیری، منم دامنتو به خاطر گذشتت می گیرم
و اگه منو به خاطر گناهام بگیری، به خاطر بخششت دامنتو رها نمی کنم
حتی اگه جهنم هم برم داد می زنم
و به همه ی اهل جهنم می گم که چقدر دوستت دارم.
زیبای من! اگه کارای من در مقابل تو کوچیکه،
عوضش آرزوم با امید به تو تا بخوای بزرگه!
حالا خودت بگو من چه جوری از پیشت دست خالی و محروم برگردم؟!
در حالی که حسن نظرم اینه که خوبیای تو شامل حالم میشن.
وای... عزیزم! عمرمو چه بیهوده به غفلت و بی خبری از تو فنا کردم!
چه بی فایده جوونیمو به مستی و دوری از تو گذروندم!
اون روزا اون قدر مغرور خوبیات بودم که بیدار نشدم و جلو چشمت،
رفتم تو راهی که آخرش غضب تو بود!
اما حالا من یه نوکر خانه زاد، پیشت وایسادمو دست به دامن بزرگواریت شدم.
من عذر خواه اون چیزایی ام که در حضور تو انجامشون دادم
و از نگاه تو به خودم حیا نکردم! من می خوام ببخشیم چون بخشش از مرام توئه.
قربونت برم! من که نا نداشتم از اون همه سرپیچی برگردم
مگه همون موقعی که تو با محبتت بیدارم کردی
تا اون جوری بشم که تو دوست داری
بعدشم دلمو از هر چی چرک غفلت از خودت بود پاکش کردی.
حالا نیگام کن مثل کسی که صداش زدیو جوابتو داده،
یا مثل کسی که کاری بهش سپردی
و خودت کمکش کردی تا واست انجامش داده!
آی نازنینی که اون قدر به من نزدیکی
که هیچوقت از منی که شیفته ی توأم دور نمیشی.
آی دست و دلبازی که کم نمیذاری از کسی که امید به هدیه ی تو داره.
یه دل بهم بده که از سر شوق بهت نزدیکش کنم.
و یه زبون که با راستگویی تا پیش تو بالا بره
ای همه ی هستی من! هرکی که معرفش تو باشی
دیگه ناشناس و غریبه نیست
و هر کی به تو پناه بیاره دیگه سرگردون نیست
و هر کی به تو رو بیاره آزاد و رهاست.
هر کی تو راه تو باشه نورانیه و هر کی به تو چنگ بزنه در امانه.
من به تو پناه آوردم. پس حالا خوش گمانی منو به محبت خودت نا امید نکن.
و دلسوزیت رو از من نپوشون. منو تو جایگاه کسایی قرار بده
که امیدشون اینه که با دوستی تو محبتت بهشون زیاد می شه
و الهام کن به من تا همیشه و همیشه واله و شیدای یاد تو باشم.
همتی بهم بده تا اسمتو که می برم روحم تازه بشه
و جایگاه مقدستو بفهمم. به خودت قسم می دم که
منو تو مقام کسایی که اهل عبادت هستن
و به مقام شایسته ای که تو دوست داری ملحق کنی.
من که نمی تونم بدیا رو از خودم دور کنم
سود و منفعت من که در اختیار خودم نیست.
من فقط یه بنده ی ضعیف و گناهبار، و یه برده ی توبه کارم.
پس مبادا منو بذاری جزو اونایی که ازشون روتو بر می گردونی.
یا اونایی که فراموشی یاد تو باعث شده که ازشون گذشت نکنی!
معبود من! نهایت بریدگی از غیر خودت و پیوستن به خودت رو به من عطا کن.
چشم های دل ما رو به نورانیت در تو نگریستن روشن بفرما
تا جایی که چشم دل پرده های نور را از هم بدره
و واسه تماشای تو حتی دیگه به نور هم نیاز نداشته باشه
و برسه به سرچشمه ی عظمت و روح ما آویخته به مقام عزت و قداست تو بشه
مرا از آنانی قرار ده که صدایشان زدی و اجابتت کرد
و به او توجه کردی و او از جلال تو مدهوش شد
و تو در پنهان با او نجوا کردی و او در عیان برای تو عبادت کرد.
خدایا! بر خوش گمانی من غبار نومیدی چیره مگردان
و از کرم زیبایت امیدم را قطع مفرما.
پروردگار من! اگر خطاها مرا از چشمت انداخته،
از این سو با توکل نیکویم بر خودت، از من چشم پوشی کن.
و اگر گناهان، مرا از کرم لطف تو فرود آورده،
در عوض یقینم به کرم عطوفتت مرا آگاه ساخته است.
و اگر سهل انگاری از آماده شدن برای دیدارت مرا خواب کرده
در عوض شناخت به کرم نعمتهایت مرا بیدار ساخته است.
بار الها! اگر عقوبت بزرگ تو مرا به آتش می خواند،
شکوه پاداشت نیز مرا به بهشت دعوت می نماید.
خدای من! از تو می خواهم و به درگاه تو می نالم
و با رغبت از تو می طلبم که بر محمد و آل محمد درود فرستی
و مرا از آنانی قرار دهی که همواره به یاد توأند
و پیمان تو را نمی شکنند و از ستایش تو غافل نیستند
و فرمان تو را سبک نمی شمارند.
معبودا! مرا به نور تابنده ی عزتت ملحق ساز تا تو را بشناسم
و از غیر تو رویگردان شوم و از تو که مراقب منی خوف ورزم
ای صاحب شکوه و کرامت
و درود و رحمت خدا بر محمد فرستاده اش و خاندان پاکش
و سلام و درودی بسیار...
تبریک مهرماه92
اشک
ولادت امام رضا علیه السلام
و او که شاهد زندگی ماست...
خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
[عناوین آرشیوشده]