اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داناترین مردم کسی است که شکّ یقینش را زایل نکند . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----550147---
بازدید امروز: ----11-----
بازدید دیروز: ----40-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 89/7/19 ساعت 10:31 عصر

تقدیر در دست شماست


چند توصیه برای بهتر زیستن

قدرت تفکر

شما به تنهایی مسئول خودتان هستید. هر کس به دلیل سرمایه های معنوی خود در جایی قرار گرفته است که فقط خودش می تواند آن را تغییر دهد. عادات فکری شما موجب شکست یا پیروزی تان می گردند. مشکلات خود را در ذهن مرور نکنید. اجازه دهید تا آرام بگیرند، آن گاه خودشان بیرون می روند.

اراده دارای نیروی محرکه است

نیروی اراده دارای دو بخش است، نا آگاهانه و آگاهانه، برای پرورش نیروی اراده آگاهانه، ابتدا باید اطمینان حاصل کنید که آن را برای مقاصد مضر یا بیهوده به کار نمی برید. آن گاه کاری را در نظر بگیرید، که تا به حال فکر می کردید قادر به انجام نیستید، ابتدا از اهداف ساده تری آغاز کنید تا اعتماد به نفس شما بیشتر شود آنگاه اهداف مشکل تر را مدنظر قرار دهید. فقط یک هدف را در نظر بگیرید، انرژی خود را پراکنده نکنید و قبل از تکمیل کردن آن به هدف تازه ای نپردازید.

می توانید تقدیر را در دست بگیرید

ذهن خالق هر چیزی است، پس باید آن را طوری هدایت کنید که فقط چیزهای خوب را خلق کند به یک فکر نچسبید. زیرا اگر چنین کنید بالاخره صورت واقع خواهد یافت. مطمئن شوید که آنچه می خواهید، سازنده و عملی بوده و مطابق با خواست خداوند است.

ترس انرژی حیاتی را تخلیه می کند

مغز انسان ذخیره ای از انرژی حیاتی، هر حرکت و فعل و انفعال شیمیایی در جسم، و هر فکر، احساس و یا خواسته، این انرژی را به کار می گیرد. ترس به شما کمکی نمی کند، بلکه انرژی را به کار می گیرد. ترس به شما کمکی نمی کند، بلکه انرژی حیاتی را تخلیه کرده و موجب بروز مشکلات متعددی در جسم می گردد. اگر ذهن پیوسته بر خداوند متمرکز نگهداشته شود. ترس از میان رفته و آنگاه با نیروی ایمان و شجاعت می توان بر هر مانعی پیروز شد.

شکست باید عزم شما را قوی تر کند

شکست باید به نیروی اراده شما انگیزه بدهد. هنگام شکست باید به تجزیه و تحلیل آن پرداخت و دلیل آن را یافت، این زمان، بهترین موقع برای کاشت دانه موفقیت است. باز هم سعی کنید، مهم نیست که چند بار شکست خورده اید. کوشش دوباره، بعد از هر شکست، رشد واقعی به بار می آورد.

خودکاوی

راه دیگر موفقیت، خودکاوی است. گرایش های خوب و بد و کاستی های خود را ارزیابی کنید. ذهن خود را بر خداوند متمرکز کنید تا با اراده او هماهنگ شوید. قصد نهایی شما یافتن راه بازگشت به خداوند است، اما وظیفه ای نیز دارید که باید در جهان به انجام رسانید. قدرت اراده و خلاقیت، شما را در تشخیص و تکمیل آن وظیفه یاری خواهد نمود.

خلاقیت

کارخانه خلاقیت در درون شما قرار دارد. می توانید با به کارگیری آن، چیزی را خلق کنید که تا به حال هیچ کس دیگر خلق نکرده است و یا کارها را به روشنی تازه انجام دهید. با به کارگیری قدرت خلاق روح، از هیچ چیزی خلق می شود و غیر ممکن، ممکن می گردد. به این ترتیب می توانید روی پای خود بایستید، و این یکی از جنبه های موفقیت است.

نیروی اراده خداوند

اراده خداوند مرزی نمی شناسد، این نیرو از طریق قوانین شناخته و ناشناخته به طرز معجزه آسایی عمل می کند. می تواند تقدیر را عوض کرده، مرده را زنده کند و ...
انسان به عنوان نماینده خداوند، این نیرو را در درون خود دارا است، بالاترین نیاز بشر پی بردن به چگونگی هماهنگی با اراده الهی است که از طریق ارتباط الهی میسر می گردد پس دعا را فراموش نکنید.

موفقیت با شادمانی اندازه گیری می شود

اگر دارای سلامتی و ثروت بوده، اما با همه از جمله خودتان مشکل داشته باشید زندگی شما موفق نیست. اگر آرامش ذهن شما از دست برود، بالاترین گنج را از دست داده اید. خرد و عشق به خداوند و بشریت موجب به کارگیری صحیح نعمات دنیا در جهت شادمانی خواهد بود خداوند به شما پاداش نمی دهد و شما را تنبیه نمی کند او به شما قدرتی داده تا با استفاده درست یا غلط آن خود را پاداش داده و یا تنبیه کنید، اگر قوانین سلامتی ثروت و خرد را به درستی به کار نگیرید، موجب رنج بیماری فقر و نادانی می گردد.
شادمانی عمدتاً به طرز تلقی های ذهن بستگی دارد، اما برای شاد بودن باید دارای سلامتی کامل، ذهن متوازن، زندگی موفق، کار مناسب، قلبی سپاسگزار، و بالاتر از همه خداشناسی باشیم. گمان نکنید که مشکلات در اوضاع و شرایط بیرونی نهفته است و منتظر تغییر آن نباشید شاد بودن یعنی در هماهنگی بودن با خداوند.

قدرت خداوند را پشتیبان تلاش های خود قرار دهید

اگر اندیشه خدمت به خداوند را داشته باشید، فیض او نصیب شما خواهد شد. قدرت الهی از آن شماست، برای دستیابی به سلامتی، شادمانی و آرامش آن را بکار گیرید، همچنان که دارای این اهداف هستید، در راه خود شکوفایی و به سوی موطن حقیقی خود در جوار خداوند گام بردارید.

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 89/3/31 ساعت 1:45 عصر

http://3.bp.blogspot.com/_Ik44Z3i2Z3Q/SGp2avOQyoI/AAAAAAAAAfA/IQgJip0SgdU/s400/In_my_Father__s_Arms_by_Tazzer27.jpg
مردی دختر سه ساله ای داشت. روزی مرد به
خانه امد و
دید که دخترش گرانترین کاغذ زرورق کتابخانه اورا برای
آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است. مرد دخترش را به
خاطر اینکه کاغذ زرورق گرانبهایش را یه هدر داده است
تنبیه کرد و دخترک آن شب را با گریه به بستر رفت
وخوابید.

روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش بالای
سرش نشسته است و ان جعبه زرورق شده را به سمت او دراز
کرده است. مرد تازه متوجه شد که آن روز ،روز تولدش است
و دخترش زرورق ها رابرای هدیه تولدش مصرف کرده است .
او با شرمندگی دخترش رابوسید و جعبه رااز او گرفت و در
جعبه را باز کرد اما با کمال تعجب دید که جعبه خالی
است مرد بار دیگر عصبانی شد به دخترش گفت که جعبه خالی
هدیه نیست وباید چیزی درون آن قرار داد. اما دخترک با
تعجب به پدرخیره شد وبه او گفت که نزدیک به هزار بوسه
در داخل جعبه قرار داده است تاهر وقت دلتنگ شدباباز
کردن جعبه یکی از این بوسه ها را مصرف کند میگویند پدر
آن جعبه را همیشه همراه خودداشت و هرروز که دلش می
گرفت درب آن جعبه راباز می کرد وبه طرز عجیبی آرام می
شد. هدیه کار خود را کرده بود.



    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 89/3/14 ساعت 6:32 عصر


 

در نیویورک، بروکلین، مدرسه ای هست که مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی است. در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه بود.
پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود...

او با گریه فریاد زد: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟ هرچیزی که خدا می آفریند کامل است. اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند.بچه من نمی تونه چهره ها و چیزهایی رو که دیده مثل بقیه بچه ها بیاد بیاره.
کمال خدا در مورد شایا کجاست ؟!
افرادی که در جمع بودند شوکه و اندوهگین شدند ...
پدر شایا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامی که خدا بچه ای شبیه شایا را به دنیا می آورد. کمال اون بچه در روشی هست که دیگران با اون رفتار می کنند و سپس داستان زیر را درباره شایا گفت:

یک روز که شایا و پدرش در پارکی قدم می زدند تعدادی بچه را دید که بیسبال بازی می کردند.
شایا پرسید : بابا به نظرت اونا منو بازی میدن...؟!
پدر شایا می دونست که پسرش بازی بلد نیست و احتمالاً بچه ها اونو تو تیمشون نمی خوان. اما او فهمید که اگه پسرش برای بازی پذیرفته بشه، حس یکی بودن با اون بچه ها می کنه.  پس به یکی از بچه ها نزدیک شد و پرسید : آیا شایا می تونه بازی کنه؟!
اون بچه به هم تیمی هاش نگاه کرد که نظر آنها رو بخواهد ولی جوابی نگرفت و خودش گفت: ما 6 امتیاز عقب هستیم و بازی در راند 9 است. فکر می کنم اون بتونه در تیم ما باشه و ما تلاش می کنیم اونو در راند 9 بازی بدیم...

درنهایت تعجب، چوب بیسبال رو به شایا دادند! همه می دونستند که این غیر ممکنه زیرا شایا حتی بلد نیست که چطوری چوب رو بگیره! اما همینکه شایا برای زدن ضربه رفت ، توپ گیر چند قدمی نزدیک شد تا توپ رو خیلی اروم بیاندازه که شایا حداقل بتونه ضربه ارومی بزنه.. اولین توپ که پرتاب شد، شایا ناشیانه زد و از دست داد!  یکی از هم تیمی های شایا نزدیک شد و دوتایی چوب رو گرفتند و روبروی پرتاب کن ایستادند. توپگیر دوباره چند قدمی جلو آمد و اروم توپ رو انداخت. شایا و هم تیمیش ضربه آرومی زدند و توپ نزدیک توپگیر افتاد، توپگیر توپ رو برداشت می تونست به اولین نفر تیمش بده و شایا باید بیرون می رفت و بازی تمام می شد...
اما بجای اینکار، اون توپ رو جایی دور از نفر اول تیمش انداخت و همه داد زدند: شایا، برو به خط اول، برو به خط اول!!!
تا به حال شایا به خط اول ندویده بود! شایا هیجان زده و با شوق خط عرضی رو با شتاب دوید. وقتی که شایا به خط اول رسید، بازیکنی که اونجا بود می تونست توپ رو جایی پرتاب کنه که امتیاز بگیره و شایا از زمین بره بیرون، ولی فهمید که چرا توپگیر توپ رو اونجا انداخته! توپ رو بلند اونور خط سوم پرت کرد و همه داد زدند : بدو به خط 2، بدو به خط 2 !!! 

شایا به سمت خط دوم دوید. دراین هنگام بقیه بچه ها در خط خانه هیجان زده و مشتاق حلقه زده بودند.  همین که شایا به خط دوم رسید، همه داد زدند : برو به 3 !!!
وقتی به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شایا، برو به خط خانه...! شایا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن شایا رو مثل یک قهرمان رو دوششان گرفتند مانند اینکه اون یک ضربه خیلی عالی زده و کل تیم برنده شده باشه...
پدر شایا درحالیکه اشک در چشم هایش بود گفت: اون 18 پسر به کمال رسیدند...

ما تا حالا تو زندگیمون چند دفعه اینجوری به کمال رسیدیم؟؟؟؟؟!!!!

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 89/3/13 ساعت 12:3 صبح

 

 
دکتر شریعتی: فاطمه، فاطمه است   

فاطمه، یک “زن” بود، آن‌چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

  
 
  

 فاطمه، یک “زن” بود، آن‌چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه‌ی ابعاد گوناگون “زن بودن” نمونه شده بود.

مظهر یک “دختر”، در برابر پدرش.

مظهر یک “همسر” در برابر شویش.

مظهر یک “مادر” در برابر فرزندانش.

مظهر یک “زن مبارز و مسؤول” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌اش.

وی خود یک “امام” است، یعنی یک نمونه‌ی مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یک “اسوه”، یک “شاهد” برای هر زنی که می‌خواهد “شدن خویش” را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ی مدامش در دو جبهه‌ی خارجی و داخلی، در خانه‌ی پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.
نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.
در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌پرواز روح عظیم علی است.
او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.
این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند. اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.
شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.
نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟
خواستم از “بوسوئه” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از “مریم” سخن می‌گفت. گفت: هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه‌شان را به کار گرفته‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی‌های اعجاز‌گر کرده‌اند.
اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه‌ها و کوشش‌ها و هنرمندی‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: “مریم، مادر عیسی است”.
و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم:
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه‌ی بزرگ است.

دیدم فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد (ص) است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.

فاطمه، فاطمه است.

منبع: کتاب زن از دکتر علی شریعتی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
یکشنبه 89/3/2 ساعت 7:32 عصر

فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه سالمی یا مریضی.
اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی؛ اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه دست آخر خوب می شی یا می میری.
اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛ اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه به بهشت بری یا به جهنم.
اگر به بهشت بری، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛ ولی اگه به جهنم بری، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی می شی که وقتی برای نگرانی نداری!
پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره 

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 89/2/27 ساعت 12:33 عصر

 وفات حضرت فاطمه زهرا(س) دختر رسول گرامی اسلام (ص) و همسر امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع)، یکی از بانوان قدسی عالم بشریت و مهتر زنان عالم راتسلیت مگویم



فردا کسی مویه‌ های فاطمه (س) را نخواهد شنید


فردا تمام رنج‌ها و غم‌های فاطمه (س) تمام می‌شود تا هیچ یک از اهل مدینه از مویه‌های دختر پیامبر (ع) به علی (ع) شکایت نیاورد. فردا عرش سیاه می‌پوشد و زمین، سراسر غم و اندوه خواهد بود.



    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 89/2/27 ساعت 12:22 عصر


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
شنبه 89/2/18 ساعت 5:21 عصر

سلیمان دیلمی می گوید: به امام صادق (ع)عرض کردم فلانی در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنان است.فرمود:

عقلش چگونه است؟

گفتم نمی دانم.فرمود:

پاداش به اندازه عقل است.همانا مردی از بنی اسرائیل در یکی از جزایر که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا را می کرد.یکی از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض کرد به خدا  که مقدار پاداش این بنده ات را به من نشان بده.ولی آن چیزی که خدا به او نشان داد نسبت به عمل او کم مفدار بود.خدا به فرشته وحی کرد که با او باش.

پس فرشته به صورت انسانی نزد آن مرد عابد آمد و نزد آن مرد رفت و خود را مرد عابدی معرفی کرد که برای عبادت به نزد او و آن جزیره آمده است.فرشته به مرد عابد گفت جای خوب و و پاکیزه ای برای عبادت داری.

مرد گفت .بله ولی اینجا فقط یک عیب دارد.

فرشته گفت چه عیبی ؟

مرد عابد گفت:

خدای ما دراین جزیره چهار پائی ندارد .اگر خدا خری در این جزیره می آفرید می گذاشتیم در این جزیره بچرد و این چمنزار ها حیف نشود.

خدا به فرشته وحی کرد ما به او به اندازه همین قدر عقل (فهم) او پاداش می دهیم..

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
چهارشنبه 89/2/15 ساعت 10:17 عصر

بدون شرح!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
یکشنبه 89/2/5 ساعت 6:12 عصر

دیکشنری امتحان

 مراقب:
موجودی ستم کار و ریا پیشه که متاسفانه چشم وگوش و باقی حواس را هم دارد.

سیستمی که نقش دزدگیرمنازل را سر جلسه ایفا میکند.گالری ضدحال.موجودی که

روی سینه اش نوشته شده:من مراقبم،شما چطور؟ یک نوع تله موش زنده.

روزامتحان:
روزی که درآن خورشید طلوع نمی کند.زمانی برای جفتک زدن اسب ها،لحظه ای که

 درآن دانشجومی خواهد سر به تن عالم آدم نباشد.روز شغال.روزی که درآن نگاه ها

عمیق می شوند.روزلبخندهای استراتژیک.روزی که در آن دوست ودشمن با هم ودر کنار

 هم به قربانگاه می روند.

نمره:
تبلور میزان دانش،مهارت ودودره بازی دانشجو،بهانه ای همیشگی برای اعتراض.

وسیله ای که استادبا آن چه ها که نمی کند!عاملی که برای بدست آوردن آن دانشجو

علاوه برخرزدن،اعمال شنیع دیگری رانیز باید انجام دهدکه قلم دروصف آن قاصراست!

سؤال:
یک نوع شعورسنج استاد ودانشجو.کلمات نفرت انگیزی که به نوبت وتک تک مثل نیزه در

چشم دانشجوفرو میروندولحظه به لحظه او را به عمق نادانی اش واقف تر می کنند.

لورفتن آنها به حماسه سازی دانشجویان منتهی میشود.انواع مختلف آن از تشریحی

 سیانوری تاتستی گوگوری مگوری متغیراست.

استاد:
منبع علم،ژنراتوردانش،نیروگاه انسانیت،تبلوردانایی،کوه توانایی،مایه افتخارما،بابا تو

 دیگه کی هستی ترین موجود عالم،خودصفا،اندوفا،دارنده انواع واقسام شفا،ضدجفا،

یاری گر ضعفا،معلم الخلفا...... 

 

 


    نظرات دیگران ( )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else