اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایمرد ، خواهنده را همچون پر است . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----550124---
بازدید امروز: ----28-----
بازدید دیروز: ----48-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 88/6/20 ساعت 7:16 عصر

  گفتند درباره ی تو عاشقانه ننویسیم حیف است، کم است،

برای تو آری ، اما برای من؟

عاشقانه هایم تنها برای توست،

برای تو کم است از تو سرودن، برای من اما همه چیز است.

ای تنها بهانه ی ماندن! ای تنها رابط میان ما و آسمان! نیامدی این جمعه هم پدر،

نیامدی صاحبم، امامم، آقای من، مولا ...

نیامدی...
آه ازین چشم های بی لیاقت

تو باشی و ما تو را نبینیم!؟

آه ازین دل بی لیاقت

تو غریب باشی و ما را غم نباشد!؟

آه ازین همه بی غیرتی

تو « هل من ناصر » بگویی و ما این همه کر!؟


چند جمعه مانده تا لایق شدنمان ارباب؟

برای بیداریمان دعا می خوانی دلشکسته ی من؟

چقدر از آسمان دورم

چقدر رنگ زمین گرفته دلم

چقدر غرق ظلمتم، چقدر دلتنگ نورم

از آسمان به زمین نیامدیم برای رنگ زمین گرفتن

اینجا قرار بود نقطه ی پروازم شود تا خدا،

اینجا قرار بود همانی شوم که او می پسندد.

خودش تو را به یادم اورد ، خودش تو را در دلم نشاند

دلم به دستت ای رابط میان زمین و آسمان، ای امام هدایت، ای مهدی

دلم به دستت......

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 88/6/16 ساعت 12:27 صبح

الهی! هر که را عقل دادی چه ندادی،
و هر که را عقل ندادی چه دادی ؟
خدایا من کیستم که بر درگاه تو زارم یا قصه درد خود بتو پردازم.
در عشق تو من کیم که در منزل من از وصل رخت گلی دمد بر گل من .
الهی ای راهنما به کرم ، فروماندم در حیرت یکدم ، آن کدام است ؟ دمی که نه حوا در آن گنجد نه آدم .
اگر من دم بیابم چون من کیست ؟ بیچاره زنده ای که بی نفسش باید زیست .
الهی از جودتو هر مفلسی را نصیبی و از کرم تو هر دردمندی را طبیبی و از رحمت تو هر کسی را سهمی .
بگذار تا داستان درد خود بتو پردازم ، بر درگاه تو میزارم و به امید تو می نازم ، یک نظر در من نگر تا دو گیتی به آب اندازم .
مهر تو به مهر خاتم ندهم ...
وصلت به دم مسیح مریم ندهم ...
عشقت به هزار باغ خرم ندهم ...
یک دم غم تو به هر دو عالم ندهم ...
الهی هر چند ما گنهکاریم تو غفاری ، هر چند ما زشت کاریم تو ستاری ...
الهی گنج فضل تو داری و بی نظیر و بی یاری ، ما را سزاست که خطاهای ما را در گذاری.
الهی به نشانت بینندگانیم ، به نامت زندگانیم ، به فضلت شادانیم ، به مهرت نازانیم ...
از جام مهر تو مست ماییم ، صید عشق تو در دام ماییم ...
زنجیر معنبر تو دام دل ماست .
عنبر ز نسیم او غلام دل ماست .
در عشق تو چون خطی بنام دل ماست .
گویی که همه جهان بکام دل ماست .
الهی دانی که من به خود و به این ورزم و نه به کفایت خود شمع هدایت افروزم ...
از من چه آید ؟ و از کردار من چه گشاید ، طاعت من به توفیق تو ، خدمت به هدایت تو ...
توبه من به رعایت تو ، شکر من به انعام تو ، ذکر من به الهام تو ...
همه تویی ، من کیم ؟ اگر فضل تو نباشد من بر چه ام ؟
الهی ، اگر تو مرا خواستی ، من آن خواستم که تو خواستی و آن خواهم که تو خواهی ...
آمین ...

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
دوشنبه 88/6/2 ساعت 12:4 صبح

ماه مبارک

یکى از اوصاف ماه رمضان که در برخى از روایات و ادعیه بدان تصریح شده است, صفت
((مبارک)) است, اینک تعدادى از آنها را با هم مرور مى کنیم:

قال رسول الله (ص): ((قد جائکم شهر رمضان, شهر مبارک, شهر فرض الله علیکم
صیامه...)) رسول خدا (ص) فرمود: ماه رمضان به سوى شما آمد, ماه مبارک, ماهى که
خداوند روزه اش را بر شما واجب کرده است...

عن الامام على (ع) قال: ان رسول الله (ص) خطبنا ذات یوم فقال: ((ایها الناس انه
قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکه والرحمه والمغفره...)) از امام على (ع) روایت شده
که فرمود: روزى رسول خدا (ص) چنین فرمود: مردم, ماه خدا همراه با برکت و رحمت و
مغفرت به شما روى آورده است...))

عن سلمان الفارسى قال: خطبنا رسول الله (ص) فى آخر یوم شعبان فقال: ((قد اظلکم
شهر رمضان شهر مبارک, شهر فیه لیله القدر خیر من الف شهر...)) در گزارشى از سلمان
فارسى آمده است: رسول خدا (ص) در آخرین روز ماه شعبان براى ما سخنرانى کرد و چنین
فرمود:

ماه رمضان, ماهى مبارک, ماهى که در آن ماه, شب قدر که از هزار شب برتر است, سایه
خود را بر شما گسترده است...

عن رسول الله (ص) انه کان یدعو اول لیله من شهر رمضان: ((الحمد الله الذى اکرمنا
به ایها الشهر المبارک...))از رسول خدا (ص) روایت شده که آن حضرت همیشه در شب
اول ماه رمضان این گونه دعا مى خواند: حمد و سپاس خدایى را که ما را به تو اى ماه
مبارک کرامت بخشید...

عن الصادق (ع) انه کان یقول فى آخر لیله من شعبان واول لیله من شهر رمضان:
((اللهم ان هذا الشهر المبارک الذى انزلت فیه القرآن وجعلته هدى للناس وبینات من
الهدى والفرقان قد حضر...)) از امام صادق (ع) روایت شده که آن حضرت در آخرین شب
ماه شعبان و در نخستین شب ماه رمضان این دعا را مى خواند: بارالها! این ماه مبارک
را که در آن قرآن, براى راهنمایى مردم, نشانه هدایت و جداکننده حق و باطل فرو
فرستاده شد, فرا رسید...

فراوانى اطلاق عنوان ((مبارک)) بر ماه رمضان در متون دینى موجب شده است که این
عنوان جزو مشهورترین اوصاف و عناوین این ماه شناخته گردد.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 88/5/29 ساعت 1:42 صبح

 فواید روزه

روزه فواید جسمی و روحی فراوان دارد،
شفا بخش جسم و تو
ان بخش جان است، پاک کننده آدمی از
رذایل حیوانی، در ساختن فرد صالح و اجتماع بسامان بسیار موثر است، در
تهذیب و تزکیه نفس و رهاندن انسان از
روزمرگی و واماندگی در نیاز های تن تأثیر بسزایی دارد. فواید طبی و بهداشتی
روزه که از سودمندیهای کوچک این فریضه انسان ساز است ب
ه حدی است که شاید نیاز به توضیح و
تکرار نداشته باشد و بیشتر مردم کم و بیش از آن آگاهند. ما به اختصار به گوشه ای از
این فواید انسان ساز اشاره میکنیم: معده و دستگاه گوارش از اندام پرکار بدن
آدمی است، با سه وعده غذا که معمول مردم است؛ تقریباً در همه ساعات دستگاه گوارش به
هضم و تحلیل و جذب و دفع مشغول است. روزه باعث میشود از یکسو این اعضا استراحت کنند
و از فرسودگی
مصون بمانند و نیروی تازه ای بگیرند و
از سوی دیگر ذخایر چربی که زیانهای مهلکی دارند تحلیل رفته و کاسته
شوند.

 

 در روایات اسلامی حتی به فواید
جسمی روزه نیز تصریح شده تا برخی از سست عنصران، اگر نه با ایمان کامل لااقل با
توجه به فواید بهداشتی روزه این فریضه ثمر بخش را بجای آورند و از سودمندیهای
گوناگون
آن در حد خود بهره ور
شوند. پیامبر گرامی اسلام در همین رابطه فرموده اند: «صوموا تصحوا» روزه
بگیرید تا سالم بمانید. و نیز در روایات بسیاری پیشوایان گرامی اسلام فرموده
اند: «
معده آدمی خانه بیماریهای اوست و پرهیز از
غذا درمان آن است»

 بدیهی است آنگاه فواید بهداشتی
روزه بهتر به دست میآی
د که روزه دار امساک روز را با زیاده
روی در شب تلافی نکند، که پر خوری خود موجب زیانهای چشم گیری برای دستگاه گوارش
است. با پیشرفت دانش پزشکی، برخی از پزشکان و متخصصان دریافته اند که امساک از
خوردن و آشامیدن، عالی ترین روش درمانی است، یکی از پزشکان میگوید: « طرح
درمان به وسیله روزه بسیار چنان
معجزه آساست که بکار بستن آن مسیر، طرحها
و برنامه های طب عملی و جراحی را تغییر خواهد داد، زیرا روزه راه تازه ای به روی
دانش پزشکی میگشاید؛ و سلاح موثری برای مبارزه با بیماریها به این دانش میبخشد
سلاحی که  میتوان آن را از راههای گوناگون مورد استفاده قرار داد تا انسان را
در مبارزه با علت بیماریها برای بهبود بیماران به نتیجه مطلوب و آشکار رسانند.
»


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 88/4/25 ساعت 3:27 عصر

سخاوت

پسر بچه ای
وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست.پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد.پسر بچه
پرسید:((یک بستنی
  میوه ای چند
است؟))پیشخدمت پاسخ داد:((500تومان))پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن
کرد.بعد پرسید:((یک بستنی ساده چند است؟))در همین حال تعدادی از مشتریان در انتظار
میز خالی بودند و پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد((350تومان)).پسر دوباره سکه هایش را
شمرد و گفت:((لطفا یک بستنی ساده)).پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.پسرک
نیز بعد از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت.وقتی پیش خدمت بازگشت از
آنچه دید شوکه شد.

آنجا در
کنار ظرف خالی بستنی2 سکه 25تومانی و 5سکه 5تومانی گذاشته شده بود.برای انعام
پیشخدمت!!!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
سه شنبه 88/4/16 ساعت 5:44 عصر

یحیی

یحیی یازده
سال داشت و اولین روزی بود که می خواست روزنامه دیلی نیوز بفروشد.در اداره روزنامه
متصدی تحویل روزنامه ها و چند تا بچه همسال خودش که آن ها هم روزنامه می فروختند
چند بار اسم دیلی نیوز را برایش تلفظ کردند و او هم فوری آن را یاد گرفت. و به
نظرش آن اسم به شکل یک دیزی آمد.چند بار صحیح و بی زحمت پشت سر هم پیش خودش
گفت:دیلی نیوز!دیلی نیوز! و از اداره روزنامه بیرون آمد.

به کوچه که
رسید شروع کرد به دویدن.فریاد می زد:دیلی نیوز!دیلی نیوز.به هیچ کس توجه نداشت.فقط
سرگرم کار خودش بود.هر قدر آن اسم را زیادتر تکرار می کرد و مردم از او روزنامه می
خریدند بیشتر از خودش خوشش می آمد
  و تا چند شماره هم که
فروخت هنوز آن اسم یادش بود.اما همین که بقیه پول خرد پنج ریالی را تحویل آقایی
داد و دهشاهی کسر آورد و آن آقا هم آن دهشاهی را به او بخشید و رفت و او هم ذوق
کرد دیگر هر چه فکر کرد اسم روزنامه یادش نیامد.آن را کاملا فراموش کرده بود.

ترس ورش
داشت.لحظه ای ایستاد و به کف خیابان خیره نگاه کرد.دو مرتبه شروع به دویدن کرد.باز
هم بی آن که صدا کند چند شماره ازش خریدند.اما اسم روزنامه را به کلی فراموش کرده
بود.

یحیی به
دهن آن هایی که روزنامه می خریدند نگاه می کرد تا شاید اسم روزنامه را از یکی از
آن ها بشنود،اما آن ها همه با قیافه های گرفته و جدی و بی آنکه به صورت او نگاه
کنند روزنامه را می گرفتند و می رفتند.

بیچاره و
دستپاچه شده بود.به اطراف خودش نگاه می کرد،شاید یکی از بچه های هم قطار خود را
پیدا کند و اسم روزنامه را ازش بپرسد،اما کسی را ندید.چند بار شکل دیزی جلوش ورجه
ورجه کرد اما از آن چیزی نفهمید.روی پیاده رو خیابان فوجی از دیزی های متحرک جلوش
مشق می کردند و مثل این که یکی دو بار هم اسم روزنامه در خاطرش برق زد اما تا
خواست آن را بگیرد خاموش شد.

سرش را به
زیر انداخته بود و آهسته راه می رفت.بسته روزنامه را قایم زیر بغلش گرفته بود و به
پهلویش فشار می داد.می ترسید چون اسم روزنامه را فراموش کرده روزنامه ها را ازش
بگیرند.می خواست گریه کند اما اشکش برون نیامد.می خواست از چند نفر عابر بپرسد اسم
روزنامه چیست اما خجالت می کشید و می ترسید..

ناگهان
قیافه اش عوض شد و نیشش باز شد و از سر و صورتش خنده فروریخت.پا گذاشت به دو و
فریاد زد:پریموس!پریموس!

اسم
روزنامه را یافته بود.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
یکشنبه 88/4/14 ساعت 6:5 عصر

*.میلاد با سعادت امام علی (ع) مبارک.*
 
مردی از تبار نور

مردی می آید از تبار نور، از تبار عاشقان و شوریدگان. مردی که محمد (ص) از گل خنده های نگاه او نشاط می یابد و ابوطالب در نیمه شب های بیداری دل، با او راز دل می گوید و فاطمه بنت اسد باغ چشمانش را به روی او می گشاید تا گل شادمانی را آبشار لبخند او شکوفا کند. مردی که طلوع مهرانگیز نگاهش دیگر بار حلاوت وصال و عشق را در چشمه لایزال به جان پاکان می نوشاند و پیاله حیات عاشقان از نگاهش لبریز می شد. علی، فصیح ترین شعر حیات و زیباترین آواز آفرینش بود.
 
طبیب دردمندان

یاس ها و نرگس ها در بی کران های گذرگاه هستی، عرشیان و زمینیان را در هاله ای از عطر و رویا می برند؛ چرا که عطر وجودشان را از وجود علی (ع) به ودیعت گرفته اند! آب های همه دریاها از انعکاس نام او می درخشند و می خندند و نسیم های بهاری، در وزش لابه لای شاخ و برگ های بیدهای مجنون نام او را زمزمه می کنند و نغمه خوش طنین نام اوست که این گونه بلبلان عاشق را به ترنم در آورده است و بهشت برای خاطر او تمام زنبق هایشان را نثار زمینیان کرده است! او علی است؛ طبیبی که هر کجا که لازم باشد بر زخم ها مرهم می نهد و دل های نابینا و گوش های ناشنوا و زبان های بی کلام را درمان می کند. او علی (ع) است که غفلت و نادانی و حیرت و سرگردانی را معالجه و روشنی های حکمت و عرفان را تقدیم دل ها و جان های تشنه عاشقان الهی می کند.

علی علیه‏السلام تجلی زیباترین‏ها<\/h3>

زیباترین ولادت: شرافت ولادت در مهبط وحی و فرودگاه فرشتگان الهی؛ یعنی کعبه، تنها، افتخار اوست. زیباترین نام: نام او از نام خدا مشتق شد؛ علی.

زیباترین معلم: در محضر برترین وجود هستی زانوی آموختن بغل گرفت؛ در مکتب رسالت.

زیباترین ایثار: در شب نیرنگ کفر باوران برای قتل پیامبر، او بود که شجاعانه شمشیرها را انتظار کشید.

زیباترین عبادت: غرق در بحر دلدادگی، بی‏خود از خود، تیر را این هنگام باید از پای او بیرون کشید.

زیباترین حماسه: بدر، احد، خیبر، خندق؛ کدام کس را یارای هماوردی با اوست.

زیباترین سخنان: سخنش فروتر از سخن خالق و فراتر از سخن مخلوق بود؛ برادر قرآن.

زیباترین شهادت: هنگام عشق‏بازی با خدا، در محراب بندگی!


درود
دوستان عزیزم ،فرخنده میلاد کعبه زاد حماسه و مهرورزی، مولود کعبه،یگانه جانشین پیامبر (ص) ، نور غدیر ، نور ولایت مولی الموحدین حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام را بر پیروان ، شیعیان و مسلمانان ایران و جهان تبریک و شاد باش عرض می کنم
همچنین روز پدر را به تمامی پدران زحمتکش تبریک و از خداوند متعال طول عمر و سلامتی برای تمامی پدران ایران زمین را خواستارم.
<\/h3>

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
شنبه 88/4/13 ساعت 1:27 صبح

یا صاحب الزمان !

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست . شرمنده ایم... می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم ...

یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ، و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم . به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم . اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم . اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .

ای یوسف زهرا !

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ، روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین . به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطرب

ای عزیزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است . نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار ...از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .

یابن الحسن !

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ، سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند . اما ... ای آقا ! ای کریم ! ای سرور ! ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است . آن کالای اندک را هم نداریم . اما... نه ، کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم . دل شکسته داریم ... مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .

ناامیدیم و به امید آمده ایم. افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم . سفارش نامه ای هم داریم ... پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم ...

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی     ***    چه بــغـض ها که در گلو رســــوب شد نیامدی

حـریر آتشـــین ســخن تبر به دوش بت شــکن     ***    خـــــدای ما دوباره سنگ و چـــوب شد نیامدی

تـــمام طول هـــفته را به انتـــــظار جـــمعه ام      ***   دوبـاره صــبح ظهر عصرنه غروب شد نیــــامــدی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
شنبه 88/3/30 ساعت 6:9 عصر

وصیت‌نامه دکتر شریعتی:
باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم

دکتر علی شریعتی در وصیت نامه‌اش ‌
تاکید کرده است: نخستین رسالت ما کشف بزرگ‌ترین مجهول غامضی است که از آن کمترین
خبری نداریم و آن "متن مردم" است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم
باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم.

به مناسبت سی و دومین سالگرد درگذشت دکتر علی
شریعتی بخش هایی از وصیت نامه وی بدین شرح منشر می‌شود:

خدا را سپاس می‌گزارم که عمر را به خواندن و
نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین"شغل" را در زندگی مبارزه برای آزادی
مردم و نجات ملتم می‌دانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است
و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم، این هر دو. و عزیزترین و گران‌ترین ثروتی که
می‌توان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زاده ایمان، و من تنها اندوخته‌ام این، و
نسبت به کارم و شایستگیم، ثروتمند، و جز این، هیچ ندارم. و امیدوارم این میراث را
فرزندانم نگاه دارند و این پول را به ربح دهند و ربای آن را بخورند که حلال‌ترین
لقمه است.

و حماسه‌ام این که کارم گفتن و نوشتن بود و یک
کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه
میان من و مردم در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت و فخرم
این که در برابر هر مقتدرتر از خودم متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف‌تر از خودم
متواضعت‌رین.

و آخرین وصیتم، به نسل جوانی که وابسته آنم. و
از آن میان به خصوص روشنفکران، و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ‌وقت جوانان
روشنفکر همچون امروز نمی‌توانسته‌اند به سادگی مقامات حساس و موفقیت‌های سنگین به
دست آورند اما آنچه را در این معامله از دست می‌دهند بسیار گرانبها تر از آن چیزی
است که به دست می‌آورند.

و دیگر این سخن یک لا ادری فرنگی که در ماندن
من سخت سهیم بوده‌است که "شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یک بار لکه
دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمی‌تواند".

و دیگر این که نخستین رسالت ما کشف بزرگ‌ترین
مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن "متن مردم" است و پیش
از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون
گنگیم. ما از آغاز پیدایشمان زبان آنها را از یاد برده‌ایم و این بیگانگی، قبرستان
همه آرزوهای ما و عبث کننده همه تلاش‌های ماست.

و آخرین سخنم به آن‌ها که به نام روشنفکری،
گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می‌کوبیدند، این که:

دین چو منی گزاف و آسان نبود / روشن تر از
ایمان من ایمان نبود // در دهر چو من یکی و آن هم کافر! / پس در همه دهر یک مسلمان
نبود
ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودی‌ای است که پس از رسیدن به بام عدالت
اقتصادی به معنای علمی کلمه و آزادی انسانی به معنای غیر بورژوازی اصطلاح در زندگی
آدمی آغاز می‌شود.

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 88/3/15 ساعت 8:36 عصر

مولای من، ای سبزترین بهار هستی...!

بیا که دل آسمانیم سخت تنگ آمدن توست. بیا که آسمانیان غریب مانده اند.

بیا که بی تو زمین تنگ است و آسمان دلتنگ...!

ای کشتی نجات اگر تو نیایی آسمان دلمان گرفته خواهد بود و داغ عصرهای آدینه هر هفته

بر دلهایمان سنگینی خواهد گرد.

ای مهربان من اگر تو نیایی حیات بوی ماندن نخواهد داشت و زنده بودن بوی زندگی نخواهد داد.

ای مهربان ترین منجی موعود...! چاره مان فقط به دست توانای توست.

مولای من...! عاشقانه تو را دوست می دارم...! بیا که در انتظارت در هر لحظه شعر انتظار را

می سرایم :

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

    نظرات دیگران ( )
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else