اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] اگر خداوند از نافرمانى خود بیم نمى‏داد ، واجب بود بشکرانه نعمت‏هایش نافرمانى نشود . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----555009---
بازدید امروز: ----29-----
بازدید دیروز: ----14-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/8/3 ساعت 11:31 عصر

شاید این جمعه بیاید شاید........

دمی که بی تـو بــرآید، خـدا کنـد که نیـاید
الا که هستی مائی، خدا کنـد کـه بیـایی
شـب فراق تو جـانا، خـدا کنـد بـه سـرآید
سـرآیـد و تـو بـرآیی، خــدا کنـد کــه بیایی


هیچکس تو را نمی‌خواند. هیچکس ازتو نمی‌گوید. به چشمهای رهگذر که می‌نگرم اثری از دوری و فراق تو در آنها نمی‌بینم.
روزنامه‌ها را که ورق می‌زنم نام نیکوی تو کمتر به چشمهای کم سوی من می‌خورد. همه روزه به اخبار شهر و کشور و جهان توجه می‌کنم تا شاید خبری از تو بگوید اما تنها تویی که از خبرهای جهانی در امانی! سراغت را از هر زائر که بر سر راهم باشد می‌گیرم اما آنها هم مثل من، تو را ندیده‌اند یا دیده ولی نشناخته‌اند. من که در آخرین نقطه‌ی شعاع دایره‌ی دوستی تو بر خط مماس راه می‌روم و تحمل غربت و دوری تو را ندارم. پس آنها که به مرکز دایره نزدیکند چه حالی دارند؟
دوستدارانت، غربت و غیبت تو را چگونه تحمل می‌کنند؟
آیا آب گوارا از السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) ادرکنی
حلقوم آنها فرو می‌رود؟ آیا یاد تو از خاطر آنها می‌رود؟ آیا بر هر سفره‌ی غذا، دعای برتو فراموششان می‌شود؟
چگونه تو را از یاد ببرند درحالی که به برکت وجود تو نفس می‌کشند؟! چگونه فراموش کنند در حالی که به خاطر توست که روزی می‌خورند و در آسایشند؟
همه برخوان گسترده تو میهمانیم و همه روزه به برکت تو از خواب برمی‌خیزیم. آیا بی توجهی ما را بخششی هست؟! آیا راهی به تو داریم تا ما را ببخشایی و از این همه ناشکری و ناسپاسیمان در گذری؟
آیا به من عنایت می‌کنی تا به اخباری از دوستانت که گوشه و کنار از تو یاد می‌کنند کنجکاو شوم ؟ خبر برگزاری سمینارهایت، شب شعرها و نوشته‌هایی که برای تو چاپ می‌شود. دعایی که برای تو به آسمان می‌رود، فریادهایی که تو را می‌خوانند، همه را بشنوم و لااقل از شنیدن آنها خوشحال شوم به هرکس برسم از تو بگویم و از تو بشنوم.
ای کاش می‌توانستم یاد تو را در لابه‌لای هر قلبی جای دهم تا با هر تپش تو را بخواند.
ای کاش می‌توانستم نام تو را بر سر در تمام خانه‌های شهرم نصب می‌کردم.
ای کاش هر وقت به هر مغازه که سر می‌زدم نام تو را میدیدم.
ای کاش به هر اداره که مراجعه می‌کردم چشمم به نام زیبای تو می‌افتاد.
ای کاش همه تو را می‌خواستند و همه تو را می‌خواندند.
ای کاش همه نوشته‌هایی که در وجود نازنین تو و قیام عظیم توست، مورد استقبال همگانی قرار می‌گرفت. در آن صورت هیچ نویسنده‌ای بی یاد تو قلم را به دست نمی‌گرفت .
نام تو هر کجا که بلند آوازه گردد، برکت با خود به همراه دارد و به یقین اگر همه بر عهد خود ثابت و پایدار می‌ماندیم، برکت از بالا و پائین بر ما نازل میشد. اینک نیز اگر به هوش آئیم و توبه کنیم و از سهل‌انگاریهای قبلی دست برداریم و دل به تو بدهیم و راه خود را به سوی تو راست کنیم، یقین دارم که ولوله‌ی نامت جلوی هر زلزله‌ای را می‌گیرد.

اللهم عجل الولیک الفرج

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 87/8/2 ساعت 5:10 عصر

دو چشمم منتظر بر در چو یعقوب از غم یوسف
که شاید پیک مصری را بدین درگه گذر آید
جهان در انتظار و من به امیدم که تا روزی
همایون طلعتم مهدی به امر کردگار آید
********************************************

قطعه گمشده از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است

*****************************************
آفتابا بس که پیدایی نمیدانم کجایی
دور از مایی و با مایی نمیدانم کجایی

*****************************************
اللهم عجل لویک الفرج

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/7/26 ساعت 4:16 عصر

«هو البصیر»

ای گل نرگس......

ای تک‌سوار غریبم......

چه می‌شد در همین نزدیکی‌ها نوای دل‌ربایت را از میان رکن و مقام به گوش ِجان می‌شنیدیم و ما نیز لبیک‌گویان به سویت می‌شتافتیم!؟

سلام بر آنان که در فراق یار در کوچه پس کوچه های تنهایی سر به دیوار انتظار نهاده اند و چشم به راه نیم نگاه مهدی فاطمه اند...
ای گل نرگس... چه میشد که ما را در جمع پروانه هایت پذیرا می شدی؟چه میشد که تشعشع گرمی نگاهت به سویمان روانه می شد؟ نظری فرما بر کوچه تاریکمان. که همه پروانه شمع توایم. همه پروانه ها در این کوچه تاریک به امید حس کردن گرمای وجودت گرد هم امده اند. مولا جان نظری فرما...
العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان یا مهدی ادرکنی... عبد عاصی
هنـــــــوزم انتـــــظار و انتـــــظار اسـت
هنـــوزم دل به سـینه بیـقـــــرار است
هنـــــــوزم خـــواب میبینم به شبــــها
همان مردی که بر اسبی سوار است
همـــان مــردی که آیـــد جمعـه روزی
و این پایــــان خــــوب انتــــــظار است


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 87/7/25 ساعت 11:28 عصر

فرصت با هم بودنمان انقدر کوتاه است که مجالی برای دوری نیست
شاید زندگی همین فرصت های کوتاه باشد
در این زودگذر
باید عاشق بود
باید عاشق مرد !
وهمچنان چشم انتظار یوسف زهرائیم.......

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/7/19 ساعت 4:34 عصر

غم همیشگی غروب و غربت من

هر روز وقتی غروب می شه،دلم می گیره.

غروب یه غربت بی انتهاست برای همه ی آدمایی که ته دلشون یه دوست داشتن موج می زنه.

وقت غروب دلم برای بعضی چیزا و خیلی کس ها تنگ می شه.غروب وقتی از پشت پنجره به آسمون شهرمون نگاه می کنم و خداحافظی خورشید را می بینم ،ناخودآگاه اشکام سرازیر می شن ......

وقتی صدای موذن تو گوشم می پیچه که دعوتم می کنه به نماز و یه جورایی منو از این خلوت قشنگم با آسمون به یه روحانیت خاص و آسمونی می کشونه،بی اختیاردستامو به سمت آسمون می برم و دعا

می کنم....توی همین خدا خدا گفتن هاست که دلم می لرزه و بغضم می شکنه .........

خدا رو قسم می دم که پناه تموم دلای تنگ باشه و مهمون تموم قلبای تنها و نا آروم که شاید برای یه لحظه یادشون رفته که خدای ما یه جایی همین نزدیکی هاست.......

تازه زبونم باز شده،می خوام بهش بگم دوستت دارم،نه تنها زبونم نمی گیره بلکه توی دلم فریاد می زنم که مهربونم،دوستت دارم با همه ی وجودم که خدای خوبِ خودِ خودِ منی......

اما غروب جمعه؛

همیشه غروب جمعه دلگیره ، همیشه!!!

دلت واسه تموم دوست داشتن هات تنگ می شه و می گیره......بغض می کنی اما متفاوت با بقیه روزها،این غم ماورائیِ.......جمعه ها مخصوص امام زمانِ ............از اینکه یه جمعه ی دیگه هم گذشت و مهدی فاطمه نیامد،دلخوری.........

از اینکه یه هفته ی دیگه باید منتظر منتقم خون حسین باشی که با ذوالفقار علی پا به دنیای

ما بذاره و ممکنه تو نباشی ،دلتنگی........

اشکات تموم پهنای صورتت رو می پوشونه و هیچی جز دعای سمات آرومت نمی کنه......

بِسم الله الرَحمن ِالرَحیم که می گی و شروع که می کنی به خواندن خدا به تموم اسم های اعظمش،انگار نه دلتنگی،نه دلگیری.......فقط منتظری.......

منتظر آهنگ خوشِ صدای همونی که یه دنیا سراغ عدالتش رو می گیرند ......

و خوشحالی که منتظر یه حادثه ی پر از عشق و معرفتی،تصور اومدن یه منجی تموم غم هات رو از دلت پاک می کنه ...........

دوست خوب من،

اگه دلت توی غروب های جمعه شکست،اگه دلتنگ شدی ، اگه دعای سمات خوندی و یه حال خوب گرفتی،واسه امام زمانمون و تموم دوستداراش و تمومی دل شکسته های عالم دعا کن...... دعا کن که زودتر بیاد تا تموم بشه همه ی دلتنگی هامون و به سر بیات تموم غصه های کوچیک و بزرگمون........


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 87/7/18 ساعت 5:6 عصر

میدانم که روزی خواهی آمد...

ای آبروی دو عالم

ای منجی خاتم

تمام اطلسی های باغچه

هوایت را کرده اند

ای گل نرگس

تمام گلخانه های جهان

انتظارت را می کشند

میدانم که روزی خواهی آمد

پایان انتظار نزدیکست

بگو کدامین آدینه را به یمن قدومت ریسه بندم

بگو کدامین کوچه را به حرمت قدمهایت آبپاشی کنم

صدای نبض ثانیه شمار زمان را می شنوم

میدانم روزی خواهی آمد

گوشهایم منتظر است

بگو کدامین سحرگاه بانگ انالمهدیت را استماع خواهم کرد

پایان انتظار نزدیکست

خواهی آمد


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/7/12 ساعت 6:3 عصر

این هفته هم گذشت  اماتو نیامدی

خورشید خانواده زهرا نیامدی

از جاده همیشه چشم انتظارها

ای آخرین مسافر دنیا نیامدی

صبحی کنار جاده تورا منتظر شدم

اما غروب آمد و آقا نیامدی

از ناز چشمهای تو اصلا بعید نیست

شاید که آمدی گذر ما نیامدی

امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم

آقای من اگر زد و فردا نیامدی

فرصت بهانه ایست که پاکیزه تر شویم

تا روبرویمان نشدی تا نیامدی

"یابن الحسن بیای" قنوتم وظیفه است

دیگر به ما چه آمدی یا نیامدی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
پنج شنبه 87/7/11 ساعت 10:5 عصر

این نوشته تقدیم به اقامون امام زمان من که چیزی ندارم جز یک دل شکسته و یک سری نوشته .......... نام خوب تو مرا از پل ها عبور می دهد.می دانم در برابر بزرگی روح تو چیزی در خور ندارم.اما بیا و دل شکسته ام را به مهر خود بنواز.....
پیچک انتظار از دیوار دلم بالا می رود. پر از تمنا می شوم و پر از عطر خوش ریحانه که در سبزه زار وجود روییده است.پیچک انتظار چه غوغایی می کند!باز هم پر از تمنا می شوم پر از گل های سوسن و گل های نرگس.اینک از صدای پای ظهور است که سرشار می شوم سرشار از موج سرشار از ماه ستارگان و خورشید!قلبم از عشق درنگی می کند و در خیالم جبرییل را می بینم که سر از پا نشناخته می اید تا برای زمینیان م÷ده ای بیاورد.م÷ده امدن امامی که خداوند تمامی رحمتش را در وجود او ریخته است!مهدیا ! کوی تو کوی بیتابی فرشتگان است.کوی تو کوی شور و کوی سوز است.کوی تو کوی رکوع لاله هاست!کوی شیدایی یاس است!کوی شبنم بر گلبرگ ناز محمدی است!کوی تو کوی اب است!کوی باران کوی شستن چشم هایمان در جویباران!مهدیا کوی تو کوی قناری است کوی بال است..توی پریدن کوی تو کوی بی قراری در اسمان ابی است !پس اگر بیایی دلم کبوتر می شود...
وقتی بیایی نرگس ها سبز خواهند شد و دیگر هیچ بهانه ای برای دلتنگی هایم نخواهم داشت...اگر بیایی پیش پایت زانو خواهم زد و فریاد بر می اورم اقا خوش امدی که زمین زمین توست .اگر بیایی و برای لحظه ای طعم شیرین در حظور تو بودن را بچشم تمام وجودم را فدایت می کنم ای ارزوی دیرین و ای امید چشم هایم!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/7/5 ساعت 6:9 عصر

 درانتظار آمدن کسی که دوستش داری

زائری............

من امشب مسافرترم

زائر ترم

غوغای عطر نرگس هوش از سرم برده است...

کاش امشب که آغوش خدایم گشوده تر است

نیم نگاه عاشقانه خورسید هم نصیب ما شود...

میدانی؟

این روزها روی همه قطره های باران

خدایم مینویسد: مبادا صبرت تمام شود...

مولا، مپسند که اشک ،از تو سرودن وچشم به راه ماندن برایمان عادت

شود.

سرود خواندن وشور ماندن را تکلیف کن ومعنای آن را در ژرفای جان بنشان

مولا جان!

از دیدار چهره نکویت بی نصیبم ، از درک دولت کریمه ات محروم ونوازش

دستان گرم حیدری ات را امیدوارم.

بیا ، سینه های زخمی ودل های پردرد منتظران را مرهم باش که جمله درمان دردهایی

ومنتظران را منتظر.

بیا که شکوه بهاری وواژه نام مبارک تو غنچه ای از زیبایی ومحبت را

 می پراکند وهدیه میدهد


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/7/5 ساعت 1:9 صبح

چون نامه جرم ما به هم پیچیدند بردند به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود ولی ما را به محمد و علی بخشیدند
درد دلم و بش بگم
میدونم خودت میدونی که چی تو دلم هست و دارم چی کار میکنم
اما خداییش بگو ببینم تو هم یه نظر هوای منو داری یا نه
اصلا منو میشناسی
دلم میخواد وقتی میای من اولین کسی باشم که میام جلو و به پات بیاتم اما چی بگم که
دوست دارم خونمو به جای فرش سرخ قبل از اومدنت جلوی پاهات ببینی
ببین آقا
ببین قربونت برم
ببین
تو رو خدا یه نظر هم ما رو به پا
نمی گم مشکلاتم و رفع کن حداقل یه سنگ جلوی پای من بذار که من به سنگ تو به زمین بخورم
خدا کنه
که وقتی میای بتونم یکی از سربازات باشم
شاید این جمعه و یا شاید آن ‏جمعه و شاید ... اما من منتظرت هستم همه جمعه ها...


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4   5      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else