روز و شب کار دلم ناله و آه است بیا
بی تو عمر همه عالم به تباه است بیا
صبر ایوب مرا نیست کشم هجر تو را
دل طوفان زده ام چشم به راه است بیا
بی تو ای ماه زمین عرصه ی دلتنگی هاست
جلوه ی روی تو چون جلوه ی ماه است بیا
شب و روزم همه در حسرت دیدار گذشت
روی زرد و دل بیمار گواه است بیا
بی تو این قافله ی مانده به جایی نرسد
کار این قافله از چاله به چاه است بیا
صوفی و کوفی و کافر همه همکیش شدند
بی تو عالم همگی غرق گناه است بیا
دگر از جور زمان سخت به تنگ آمده ایم
روز ما چون شب تاریک سیاه است بیا
وعده کردی شرر ظلم اگر شعله کند
خواهی آمد که همان لحظه و گاه است بیا
************************************
امین دردآگاهم، تو را من چشم در راهم
دلیل عصمت راهم، تو را من چشم در راهم
شب است و بیچراغم من، اسیر کورهراهم من
بتاب ای خضر بر راهم، تو را من چشم در راهم
شبم را نورباران کن، نگاهم را چراغان کن
که بیمِهر تو گمراهم، تو را من چشم در راهم
تو خورشید جهانتابی، تو نور خالص و نابی
تو را ای خوب میخواهم، تو را من چشم در راهم
تو هستی رامش جانم، تو غایب، من پریشانم
اسیر حسرت و آهم، تو را من چشم در راهم
مگر از ما تو دلگیری، نقاب از رُخ نمیگیری؟
ظهورت هست دلخواهم، تو را من چشم در راهم
پُر از بوی گناهم من، شهیدِ اشک و آهم من
اگر مغضوب درگاهم، تو را من چشم در راهم
برادر قصد من دارد، به راهم گرگ میبارد
چو یوسف مانده در چاهم، تو را من چشم در راهم
دلم از بوی شب فرسود، بتاب ای قبله موعود
تو هستی مِهر و هم ماهم، تو را من چشم در راهم
نشستم تا بیایی تو، کجایی تو، کجایی تو؟
امین دردآگاهم، تو را من چشم در راهم