"اوقات خوش آن بود که با دوست بهسر شد..."
.
سلام بر آنان که در پنهان خویش، بهاری برای شکفتن دارند...
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه...
السلام علیک یا صاحب الزمان...
السلام علیک یا خلیفة الرحمن...
موعودا سلام...
گل نرگسم باز هم به سراغت آمدهام...
اما اینبار دستانم از همیشه خالیتر است...
آخر ایندفعه تنها شرمندگیم را برایت به ارمغان آوردهام و دیگر هیچ....!
نمیدانم با چه رویی بر در خانهات میکوبم!؟
یا حجّةالله (عجلالله تعالیفرجهالشریف)...
اگر در را به رویم نگشایی، حق داری...
اگر نگاهت را از من دریغ کنی... حق داری...
میدانم که از دست کمکاریهایم خسته شدهای...
من هم اگر جای شما بودم، چنین بنده و کنیزی را به حریم خود راه نمیدادم...
امّا...
امّا... شما واسط? فیضاید...
شما فرزند رحمة للعالمیناید...
شما از سلال? کوثر و حیدرید...
شما مهربان و خلیف? خدا بر زمیناید...
شما بزرگوار و بخشندهاید... همانند جدّ بزگوارتان، حضرت پیامبر مصطفی (صلیاللهعلیهوآله)....
یا اباصالح (عجلالله تعالیفرجهالشریف)...
میدانم که دیگر آه و نالههای تصنّعیام سودی ندارد... چه اگر از حقیقت درون بود، چلهنشینیام اینهمه به درازا نمیکشید...
خودم بهتر از هرکسی میدانم که چهها کردهام و چهها نکردهام...
امّا هرچه که بد باشم و دور...، باز هم به دستان پرمهر شما امیدوارم...
میدانم از کرامت شما بهدور است که دستان گدایی مردمان را خالی رها کنید... حال که این مردمان، گنهکارانی چون من باشند...
آقاجان...
شما را قسم به اجداد پاکتان، از من سیهرو درگذرید و به دعایی میهمانمان کنید...
عمریست که از حضور او جا ماندیم
در غربت سرد خویش تنــها ماندیم
او منتـــظر ماست که مـــا برگردیم
مــاییم که در غیبت کبـــری ماندیم