چطور میشه که در این بلبشوی هدفگذاریهای متعدد بیشترش رو نمیتونیم عملی کنیم و آخرش هم بیخیال میشیم؟
تا زمانی که هدفگذاری و آرمانپردازی از جایگاهی برخاسته از ضعف و نیاز باشد به سرانجام نمیرسد (جملهی بیقراریت از طلب قرار توست!). تنها موقعی میتونیم با خلق اثری در هستی به هدفی برسیم که از قید و بند آینده رها بشیم. پذیرش زمان حال هم موقعی اتفاق میافته که بتونیم خود، گذشته و داشتههامون رو ببخشیم و حاضر باشیم رها کنیم و بگیم «هست آنچه که هست و دارم آنچه که دارم». اون موقع است که در فضای گرفتن (گیرندگی) به دنبال تحقق اهداف نیستیم، بلکه اهدافمون رو در فضای دهندگی خلق میکنیم. وقتی میگن قبل از هدف بایستی قصد و رسالت وجودیت رو تعیین کنیم، باید این رو بدونیم که قصد و رسالت وجودی ما در هستی در فضای دهندگی ترسیم میشود.
منصور حسین آبادی پختگی عطر خود به همراه دارد.
زیبایی سرشاری به انسان هدیه میکند.
هوش به ارمغان میآورد، ذکاوتی در کمال.
تمام وجود را به عشق فرا میرویاند.
اکنون انسان تنها یک گُل عشق است.
هر حرکت عشق است و
هر بیحرکتی باز هم عشق;
زندگی عشق است و
مرگ باز هم عشق