اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بدخو شود، همنشین و رفیقش دشمنش گردند. [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----554875---
بازدید امروز: ----186-----
بازدید دیروز: ----81-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
چهارشنبه 87/10/25 ساعت 7:13 عصر

جنگ عظیمی بین دو کشور در گرفته بود . ماه ها از شروع جنگ می گذشت و جنگ کماکان ادامه داشت . سربازان دو طرف خسته شده بودند . فرمانده یکی از دو کشور با طرحی اساسی قصد حمله بزرگی را به دشمن داشت و آن طرح با چنان دقت و درایتی ریخته شده بود که فرمانده به پیروزی نیروهایش ایمان کامل داشت ولی سربازان خسته و دودل بودند .

فرمانده سربازان خود را جمع کرد و راجع به نقشه حمله خود توضیحاتی به آنها داد . سپس سکه ای را از جیب خود درآورد و گفت : " سکه را می اندازم ، اگر شیر آمد پیروز می شویم و اگر خط آمد شکست می خوریم ." سپس سکه را به بالا پرتاب کرد . سربازان با دقت حرکت و چرخش سکه را در هوا دنبال کردند تا به زمین رسید . « شیر » آمده بود . فریاد شادی سربازان به هوا برخاست . فردای آن روز ، با نیرویی فوق العاده به دشمن حمله کردند و پیروز شدند .

پس از پایان نبرد ، معاون فرمانده نزد او آمد و گفت : " قربان ، آیا شما واقعاً می خواستید سرنوشت کشورمان را به یک سکه واگذار کنید ؟"

فرمانده لبخندی زد و گفت : " بله " و سکه را به او نشان داد .

هر دو طرف سکه « شیر » بود .


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else