اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردبارى همچون قبیله است و نزدیکان که فراهم کند مردم را براى یارى انسان . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----555177---
بازدید امروز: ----149-----
بازدید دیروز: ----48-----
mansour13

 

نویسنده: منصور حسین آبادی
جمعه 87/10/20 ساعت 9:28 عصر

معلم گفت: بنویش سیاه و پسرک ننوشت

معلم گفت: هر چه می دانی بنویس

و پسرک گچ را در دست فشرد

معلم گفت:(( املائ آن را نمی دانی؟))و معلم عصبانی بود

سیاه آسان بود

و پسرک چشمانش را به سطل قرمز رنگ کلاس دوخته بود

معلم سر او داد کشید

و پسرک نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت

و باز جوابی نداد.معلم به تخته کوبید

و پسرک نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند

و سکوت کرد

معلم بار دیگر فریاد زد: بنویس

گفتم هر چه می دانی بنویس

و پسرک شروع به نوشتن کرد

((کلاغها سیاهند ، پیراهن مادرم همیشه سیاه است، جلد دفترچه خاطراتم سیاه رنگ است. کیف پدر سیاه بود، قاب عکس پدر یک نوار سیاه دارد. مادرم همیشه می گوید :

پدرت وقتی مرد موهایش هنوز سیاه بود

چشمهای من سیاه است و شب سیاهتر. یکی از ناخن های مادر بزرگ سیاه شده است

و

قفل در خانمان سیاه است.))بعد اندکی ایستاد

رو به تخته سیاه و پشت به کلاس

و سکوت آنقدر سیاه بود که پسرک

دوباره گچ را به دست گرفت و نوشت

((تخته مدرسه هم سیاه است و خود نویس من با جوهر سیاه می نویسد.))

گچ را کنار تخته سیاه گذاشت و بر گشت

معلم هنوز سرگرم خواندن کلمات بود

و پسرک نگاه خود را به بند کفشهای سیاه رنگ خود دوخته بود

معلم گفت

((بنشین.))

پسرک به سمت نیمکت خود رفت و آرام نشست

معلم کلمات درس جدید را روی تخته می نوشت

و تمام شاگردان با مداد سیاه

در دفتر چه مشقشان رو نویسی می کردند

اما پسرک مداد قرمزی برداشت

و از آن روزمشقهایش را

با مداد قرمز نوشت

معلم دیگر هیچگاه او را به نوشتن کلمه سیاه مجبور نکرد

و هرگز از مشق نوشتنش با مداد قرمز

ایراد نگرفت.و پسرک می دانست

که

قلب معلم هرگز سیاه نیست


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تبریک مهرماه92
    اشک
    ولادت امام رضا علیه السلام
    و او که شاهد زندگی ماست...
    خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه


  • مطالب بایگانی شده

  • ** مسوولیت مطالب به عهده صاحب وبلاگ می باشد** لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • document.write("
    "); else