«هو البصیر»
ای گل نرگس......
ای تکسوار غریبم......
چه میشد در همین نزدیکیها نوای دلربایت را از میان رکن و مقام به گوش ِجان میشنیدیم و ما نیز لبیکگویان به سویت میشتافتیم!؟
سلام بر آنان که در فراق یار در کوچه پس کوچه های تنهایی سر به دیوار انتظار نهاده اند و چشم به راه نیم نگاه مهدی فاطمه اند...
ای گل نرگس... چه میشد که ما را در جمع پروانه هایت پذیرا می شدی؟چه میشد که تشعشع گرمی نگاهت به سویمان روانه می شد؟ نظری فرما بر کوچه تاریکمان. که همه پروانه شمع توایم. همه پروانه ها در این کوچه تاریک به امید حس کردن گرمای وجودت گرد هم امده اند. مولا جان نظری فرما...
العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان یا مهدی ادرکنی... عبد عاصی
هنـــــــوزم انتـــــظار و انتـــــظار اسـت
هنـــوزم دل به سـینه بیـقـــــرار است
هنـــــــوزم خـــواب میبینم به شبــــها
همان مردی که بر اسبی سوار است
همـــان مــردی که آیـــد جمعـه روزی
و این پایــــان خــــوب انتــــــظار است
لیست کل یادداشت های این وبلاگ