بسم رب المهدی هیچکس تو را نمیخواند. هیچکس ازتو نمیگوید. به چشمهای رهگذر که مینگرم اثری از دوری و فراق تو در آنها نمیبینم. روزنامهها را که ورق میزنم نام نیکوی تو کمتر به چشمهای کم سوی من میخورد. همه روزه به اخبار شهر و کشور و جهان توجه میکنم تا شاید خبری از تو بگوید اما تنها تویی که از خبرهای جهانی در امانی! سراغت را از هر زائر که بر سر راهم باشد میگیرم اما آنها هم مثل من، تو را ندیدهاند یا دیده ولی نشناختهاند. من که در آخرین نقطهی شعاع دایرهی دوستی تو بر خط مماس راه میروم و تحمل غربت و دوری تو را ندارم. پس آنها که به مرکز دایره نزدیکند چه حالی دارند؟ دوستدارانت، غربت و غیبت تو را چگونه تحمل میکنند؟ آیا آب گوارا از السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) ادرکنی حلقوم آنها فرو میرود؟ آیا یاد تو از خاطر آنها میرود؟ آیا بر هر سفرهی غذا، دعای برتو فراموششان میشود؟ چگونه تو را از یاد ببرند درحالی که به برکت وجود تو نفس میکشند؟! چگونه فراموش کنند در حالی که به خاطر توست که روزی میخورند و در آسایشند؟ همه برخوان گسترده تو میهمانیم و همه روزه به برکت تو از خواب برمیخیزیم. آیا بی توجهی ما را بخششی هست؟! آیا راهی به تو داریم تا ما را ببخشایی و از این همه ناشکری و ناسپاسیمان در گذری؟ آیا به من عنایت میکنی تا به اخباری از دوستانت که گوشه و کنار از تو یاد میکنند کنجکاو شوم ؟ خبر برگزاری سمینارهایت، شب شعرها و نوشتههایی که برای تو چاپ میشود. دعایی که برای تو به آسمان میرود، فریادهایی که تو را میخوانند، همه را بشنوم و لااقل از شنیدن آنها خوشحال شوم به هرکس برسم از تو بگویم و از تو بشنوم. ای کاش میتوانستم یاد تو را در لابهلای هر قلبی جای دهم تا با هر تپش تو را بخواند. ای کاش میتوانستم نام تو را بر سر در تمام خانههای شهرم نصب میکردم. ای کاش هر وقت به هر مغازه که سر میزدم نام تو را میدیدم. ای کاش به هر اداره که مراجعه میکردم چشمم به نام زیبای تو میافتاد. ای کاش همه تو را میخواستند و همه تو را میخواندند. ای کاش همه نوشتههایی که در وجود نازنین تو و قیام عظیم توست، مورد استقبال همگانی قرار میگرفت. در آن صورت هیچ نویسندهای بی یاد تو قلم را به دست نمیگرفت . نام تو هر کجا که بلند آوازه گردد، برکت با خود به همراه دارد و به یقین اگر همه بر عهد خود ثابت و پایدار میماندیم، برکت از بالا و پائین بر ما نازل میشد. اینک نیز اگر به هوش آئیم و توبه کنیم و از سهلانگاریهای قبلی دست برداریم و دل به تو بدهیم و راه خود را به سوی تو راست کنیم، یقین دارم که ولولهی نامت جلوی هر زلزلهای را میگیرد. ای آقا ای ارباب در این لیالی قدر مارا از وجود نازنیت دریغ مکن اللهم عجل الولیک الفرج
منصور حسین آبادی پختگی عطر خود به همراه دارد.
زیبایی سرشاری به انسان هدیه میکند.
هوش به ارمغان میآورد، ذکاوتی در کمال.
تمام وجود را به عشق فرا میرویاند.
اکنون انسان تنها یک گُل عشق است.
هر حرکت عشق است و
هر بیحرکتی باز هم عشق;
زندگی عشق است و
مرگ باز هم عشق