شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام |
یکی ازمصائب نا گوار وسوزناک واقعه کربلا شهادت حضرت علی اصغرعلیه السلام است نقل شده: که روزی (کمیت) شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید، حضرت فرمود: یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین (ع) فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن کمیت ! درباره جد ما حسین (ع) شعری بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد با نوان وا هل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند. اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام علیه السلام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند. ظاهرأ منظور از این کار یا دآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کا هل اسدی بوده است. تلخ تر از مرگ مرحوم حا ئری ما زندرا نی در کتاب معالی السبطین آورده که:ازبقرا ط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟گفت:تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخوا هد فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیر خوار خود راروی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب ،از کوفیان پست ولعنت شده خواست کیفیت شهادت علی اصغر(ع) وَلَمّا رَأی الحُسین علیه السلام مَصارِعَ فَتَیانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علی لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلی الله علیه وآله، هَل مِن مُوحِّد یَخافُ الله فینا، هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا یَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعینیَرجوا ما عِندِ الله فی اعانَتِنا ، فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَویل فَتَقَدَّم اِلی بابِ الْخَیمه و قال لِزینَبَ ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعه فَأخَذَه واَو ما اِلَیه لِیُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الکاهِلِ الاَسَدی لَعنَه الله تعالی بِسَهم فَوقع فی نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِیْنَب خُذیهِ ثُمَّ تَلَقّی الدَّمَ بِکَفَّیه فَلما اِمْتَلأتا رَمی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علی ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَین الله. با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حا لیکه با نگ می زد:آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خدا حا فظی کنم حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود:آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است. قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام : فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتادو وقال اِبنُ نما: ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلی اَهْلبَیته سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داده. شهادت علی اصغر به روایت ابی مخنف زمانیکه حضرت امام حسین (ع) با ام کلثوم در باره علی اصغر سخن می گفت او عرض کرد قدری آب برایش تهیه کنحضرت طفل را گرفت وسوی مردم بردوفرمود:شما برادرم و فرزندا نم ویارا نم را کشتید وغیر از این طفل کسی با قی نمانده ، او مثل ما هی از آب جدا شده می ماند شربتی از آب به وی بدهید. طفل از این گوش تا آن گوش گلویش بریده شد آنگاه طفل را بر گرداندو خون بر سینه اش جاری بود، در خیمه گذاشت و مطالبی فرمود که حاکی از شکایت مردم به خداوند متعال بود. در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: "السلام على عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدى". و در یکى از زیارتنامه هاى عاشورا آمده است:" و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به" |
در بیان شهادت حضرت علی اصغر (ع)
اولین جمعه ی ماه محرام الحرام .. بزرگداشت جهانی حضرت علی اصغر (ع)
گهواره شد تابوت تو لای لای علی .. لای لای علی ای طفلک نخورده شیر لای لای علی .. لای لای علی
سلام بر حسین (ع) . سلام بر لب تشنه علی اصغر . سلام بر حضرت قاسم بن الحسن . سلام بر علی اکبر حسین . وسلام بر حضرت قمر بنی هاشم ابی الفضل العباس سقای کربلا . سلام بر عمه سادات حضرت زینب کبری علیها السلام . وسلام بر عاشقان امام حسین . وسلام بر صبر کنندگان .
عزیزان اولین جمعه ی ماه محرم الحرام (اولین جمعه ی دهه عاشورا) روز جهانی باب الحوائج حضرت علی اصغر (ع) . روز طفل شیرخواره اقا امام حسین (ع) . می خواهیم از طفلی شش ماه بگوئیم . به زبان پدر و مادرش .
رباب : حسین جان . امروز علی اصغر آرام نمی گیرد . شیر هم نمی خورد . هر کاری می کنم نمی توانم او را آرام نمایم زیرا او تشنه است . لبهایش از تشگنی خشک شده است . روی دستانم دارد پر می زند . بیا این طفل بگیر و ببر سیراب نما . آقا امام حسین : علی اصغر را روی دست گرفته است ومی گوید این طفل را بگیر وببر سیراب نمائید به من برگدانید . آن یزیدیان سنگدل و بی رحم آن طفل را سیراب که ننمودند گلوی آن نشانه گرفتند توسط حرمله سنگدل نشانه گرفته شد . با خون علی اصغر روی عبای پدر نوشته شد بابا جان ! من به جدم پیوستم منم رفتم خدا حافظ . آقا امام حسین (ع) بچه را به طرف آسمان گرفت و گفت خدایا این را به تو هدیه کردم وخون گلوی علی اصغر به أسمان پاشید. و به طرف خیمه روم ؟ جواب مادرش را چه دهم ؟ او علی اصغر را داده بود سیراب نمایم , اکنون جسمی بی جان تحویلش دهم ؟ .
عزیزم علی اصغر چرا آرامی ؟ چرا با بابا سخن نمی گویی ؟ چرا با آن چشمان قشنگت بابا را نگاه نمی نمایی ؟ بابا جان چگونه به خیمه روم در حالیکه خواهرت رقیه وسکینه و مادرت و عمه ات زینب واهلبیت چشم انتظارند . خدا ببخشاید یزیدیان را که فرزندم را سیراب نکردند! چگونه قلب سنگشان گلوی تو را نشانه گرفتند؟ آقا امام حسین پشت خیمه رفتند و شروع کردند به کندن زمین که علی اصغر را در آن گذارد که ناگهان رباب متوجه شد به آقا امام حسین شتابان دوید. حسین جان ! علی اصغرم چه شد ؟ چرا فرزندم آرام است ؟ چرا صدا نمی دهد؟ آقا امام حسین جواب دادند که او به جدش رسول خدا پیوسته . او امانتی بود نزد من وشما . او را به خدا برگرداندیم . رباب علی اصغر را در بغل گرفت آنقدر گریه کرد و ناله کرد که ندا آمد یا حسین : فرزند را را از مادرش جدا نما که اکنون لحظه دیگر مادر هم جان می دهد. آقا امام حسین یکمرتبه متوجه خاطره شهادت مادرش شد. آقا امام حسین رباب را دلداری داد و اهلبیت را به صبر سفارش داد.
خدایا رباب از شیر نخورده علی اصغر بگرید یا شهادت علی اصغر حسین . خدایا تو شاهد بودی که چه حالی داشتند .. ای کسانیکه بچه ندارید یک علی اصغر از علی اصغر امام حسین بخواهید که واسطه شود خدا بهتان بدهد , وای جوانان دختر و پسر ازدواج نمائید و خدا به شما علی اصغر دهد . و اما گوش نمائید از رباب کنار گهواره خالی :
ای اصغر شیرین سخن لای لای لای
ای فرزند عزیز من لای لای لای
اصغر بخواب به خواب ناز لای لای لای
رود اصغرم رود اصغرم لای لای لای
تاج سرم تاج سرم لای لای لای
گهواره شد تابوت تو لای لای لای
خون گلو شد قوت تو لای لای لای
ای اصغر شیرین زبان لای لای لای
رود اصغرم رود اصغرم لای لای لای
ای طفلک نخورده شیر لای لای لای
قربان آن لب تشنگیت لای لای لای
تا که بگویم رود رود لای لای لای
بر سر زنم گویم سرود لای لای لای
پشت خیمه قبر تو است لای لای لای
مادر فدای تشنگیت لای لای لای
کرببلا کرببلا لای لای لای
امروز شده صحن عزا لای لای لای
بیاییم دلهای خودمان را گره زنیم به دل رباب و علی اصغر و دعا نمائیم این گره محکمترشود و ازخدا بخواهیم که دلهای مارا و فکرهایمان را کربلایی کند. و برای شادی روح بلند علی اصغر حسین و همه شهیدان دشت کربلا و کربلای ایران صلوات و قرائت فاتحه.
سلام بر کسى که بیعتش را شکستند .
سلام بر آقایى که خود حامى دیگران بود و بىیاور ماند .
سلام بر محاسن خضاب شدهات،
سلام بر چهره به خاک و خون آلودهات .
سلام بر دندان کوبیدهات با چوب خیزران و چوب دستى عبیداله
سلام بر سر مقدست که بر فراز نیزه عدوان زده شد
سلام بر دشت تفتیده عشق
سلام بر میدان عشق بازى یاران عاشق دلباخته کوى معشوق .
سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب .
سلام بر تو اى کربلا
سلام بر تو اى دشت پر بلا
سلامم را با گلوى بغض فرو خوردهات و چشمان مواج از دریاچه اشک دلتنگىات و با جگر سوختهات و قلب پارهپارهات پاسخ گو .
کربــلا ! !
مىخواهم که با تو سخن بگویم
مىخواهم بقچه حرفهاى بردوش ماندهام را براى تو پهن کنم نمىدانم، نمىدانم تاب شنیدن حرفهایم را دارى یا نه؟
کربلا از غروب عاشورا بگو؟
شنیدم که غروب روز عاشورا سخت التهاب آور بود براى تو؟
کربلا، بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینه بستهات میهمان بودند تا با آنان چه رازها گفتى؟
کربلا بگو: «سقاى تشنه لب» آیا عجیب نیست؟ مىدانم که در حافظهات این تصویر مانده است آنجا که سقایى تشنه لب بر لب آب جان به جانان تقدیم کند .
کربلا بگو آیا یادت هست که خیل خصم سر کبوتر قافله سالار عشق را بر سر نیزه کردند و با خود بردند ولى هنوز دشت (دشت کربلا) پر از نور و صفا بود؟ خیمههاى اهل حرم را به آتش کشیدند تا شاید خشم و غضبشان فرونشیند . و غافل از اینکه آه طفلان حرم باز آنان را به آتش خواهد کشانید .
کربلا از دل حضرت زینب علیها السلام بگو، بگو که چگونه آتش گرفته بود و زبانههاى جانسوز غم سنگین دل حضرت زینب علیها السلام هنوز پس از سالها گذر از آن واقعه دل اهل ولاى على (ع) را به درد مىآورد یا مىخواهى بگویى که نه چنین نیست؟ نه کربلا تو دیگر بر زخم دلم نمک نپاش .
کربلا زمزمه نام تو تسکین هر چه درد است نمىدانم نزنم چه نامى هم دردهاى تو را قدرى مرحم مىنهد کربلا نامت را که برزبان جارى مىکنم سیل اشک از دیدگانم جارى مىشود نمىدانم و واقعا هم نمىدانم چه سرى در میان نهفته است در حیرتم که کام جان تو از فرط تشنگى خشک خشک است ولى دل من از دورى روى تو و از زمزمه نام تو به دیدگانم فرمان سیل اشک مىدهد و . . . تو خود بگو چه رازى در این میان نهفته است .
کربلا مدتهاست در آرزوى دیدار تو مىسوزم و مىسازم
کربلا تو خود عنایتى کن و مرا به آستانتبخوان
کربلا جواب سلامم را بده با هر زبانى که تو را بیشتر رضاست .
پروردگارا? مرا به عنصر صلح و آرامش خود بدل کن
ترس کجاست؟زمانیکه من حامل عشق و دوستی انسانها هستم.
نفرت کجاست؟وقتی که من حامل بخشش و گذشت هستم.
شک و تردید کجاست ؟زمانیکه قلب من جایگاه ایمان است.
اشتباه کجاست؟وقتی که من حامل حقیقت هستم.
نومیدی کجاست؟زمانیکه من دنیایی از امید هستم.
تاریکی کجاست؟وقتی که من حامل زیباترین ستاره های پر نور هستم
پیشوای دهم ما حضرت امام هادی (علیه السلام) میفرماید: «هنگامی که محمد (صلی الله علیه و آله) ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وی بخشیده بودبه مستمندان بخشید، هر روز به کوه حراء میرفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مینگریست، و شگفتیهای رحمت و بدایع حکمت الهی را مورد مطالعه قرار میداد.
به اطراف آسمانها نظر میدوخت، و کرانههای زمین و دریاها ، درهها ، دشتها و بیابانها را از نظر میگذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهی، درس عبرت میآموخت.
ازآنچه میدید، به یاد عظمتخدای آفریننده میافتاد. آن گاه با روشن بینی خاصی به عبادت خداوند اشتغال میوزید. چون به سن چهل سالگی رسید خداوند نظر به قلب وی نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.
در آن لحظه خداوند فرمان داد درهای آسمانها گشوده گردد. محمد (صلی الله علیه و آله) از آنجا به آسمانها مینگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد (صلی الله علیه و آله) آنها را میدید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمانها به سر محمد (صلی الله علیه و آله) و چهره او معطوف داشت.
در آن لحظه محمد (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل که در هالهای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: ای محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟
جبرئیل گفت: «نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدائی که انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان که خدایتبزرگ است. خدائی که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهائی یاد داد که نمیدانست». پیک وحی، رسالت خود را به انجام رسانید، و به آسمانها بالا رفت. محمد (صلی الله علیه و آله) نیز از کوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله وحی دیده بود که از شکوه و عظمت ذات حق حکایت میکرد،بیهوش شد، و دچار تب گردید.
از این که مبادا قریش و مردم مکه نبوت او را تکذیب کنند، و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او ازروز نخستخردمندترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و کارهای دیوانگان و گفتار آنان را زشت نمیدانست.
در این وقتخداوند اراده کرد به وی نیروی بیشتری عطا کند، و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور کوهها و صخرهها و سنگلاخها رار برای او به سخن در آورد. به طوری که به هر کدام میرسید، به وی ادای احترام میکردند. و میگفت: السلام علیک یا حبیب الله! السلام علیک یا ولی الله! السلام علیک یا رسول الله! ای حبیب خدا مژده باد که خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها که پیش از تو بودهاند، و آنها که بعدها میآیند برتر و زیباتر و پرشکوهتر و گرامیتر گردانیده است.
از این که مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسی به دل راه مده. زیرا بزرگ کسی است که خداوند جهان به وی بزرگی بخشد، و گرامی بدارد! بنابراین از تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت مباش که عنقریب خدایت تو را به عالیترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد.
پس از آن نیز پیروانتبه وسیله جانشین تو علی بن ابیطالب (علیه السلام) ازنعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان میگردند. دانشهای تو به وسیله دروازه شهر حکمت و دانشت علی بن ابیطالب در میان بندگان و شهرها و کشورها منتشر میگردد.
به زودی دیدگانتبه وجود دخترت فاطمه (سلام الله علیها) روشن میشود، و از وی و همسرش علی، حسن و حسین که سروران بهشتیان خواهند بود، پدید میآیند.
عنقریب دین تو در نقاط مختلف جهان گشترش مییابد. دوستان تو و برادرت علی پاداش بزرگی خواهند یافت. لوای حمد را به دست تو میدهیم، و تو آن را به برادرت علی میسپاری. پرچمی که در سرای دیگر همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد میآیند، و علی تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.
من در پیش خود گفتم: «خدایا! این علی بن ابیطالب که او را به من وعده میدهی کیست؟ آیا او پسر عم من است؟ ندا رسید ای محمد! آری، این علی بن ابیطالب برگزیده من است که به وسیله او این دین را پایدار میگردانم، و بعد از تو برهمه پیروانتبرتری خواهد داشت. (1)
در این حدیث همه چیز راجع به آغاز کار پیغمبر گفته شده است. جای تعجب است که مفسران اسلامی به خصوص مفسران شیعه از این حدیث شریف و نقل آن درتفسیر سوره اقرا غافل ماندهاند، با اینکه نکات جالب و تازهای از تاریخ حیات پیغمبر را بازگو میکند، که می باید مسلمانان از آن آگاه گردند.
ملاحظه میکنید که پیغمبر بدون هیچ گونه تشریفات مادی یا اشکالاتی که در احادیث اهل تسنن بود، به مقام عالی پیغمبری رسید. با قدمهائی شمرده و دیدی وسیع و قدرتی خارق العاده به خانه بازگشت.
همین که وارد خانه شد پرتوی از نور و بوئی خوش فضای خانه را فرا گرفت. خدیجه پرسید این چه نوری است؟ پیغمبر فرمود: این نور نبوت است. ای خدیجه! بگو لا اله الا الله و محمد رسول الله. سپس پیغمبر ماجرای بعثت را چنانکه اتفاق افتاده بود برای خدیجه شرح داد و افزود که جبرئیل به من گفت: «از این لحظه تو پیغمبر خدائی».
خدیجه که از سالها پیش هالهای از نور نبوت درسیما درخشان همسر محبوب خود دیده و از کردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادی بخش خوانده بود گفت: به خدا دیر زمانی است که من در انتظار چنین روزی به سر بردهام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی. (2)
بدین گونه محمد بن عبدالله برازندهترین مردم قریش که سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملکات فاضله و سجایای اخلاقی و خصال روحی شهره شهر بود، برفراز کوه حراء از جانب خداوند یکتا به مقام عالی نبوت و رهبری خلق برگزیده شد، و خاتم انبیا گردید.
نظر ما پیرامون بعثت پیغمبر (ص)
نکته اساسی که قرآن در نزول وحی به پیغمبر بازگو میکند، و متاسفانه کسی توجه نکرده است،این است که همه مفسران اسلامی نوشتهاند، و در تمام احادیث نیز هست که در روز بعثت فقط پنج آیه آغاز سوره «اقرا» بر پیغمبر نازل شد.
این پنج آیه از «اقرا باسم ربک الذی خلق» آغاز میگردد. و به «مالم یعلم» ختم میشود. هیچ کس نگفته است «بسم الله» این سوره کی نازل شده؟ و آیا نخستین سوره قرآن بسم الله داشته استیا نه؟ اگر داشته است چرا نگفتهاند، و اگر نداشته است آیا بعدها آمده است، یا طور دیگر بوده؟ همگی سؤالاتی است که پاسخی برای آن نمیبینیم.
ما پس از تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیدهایم که جبرئیل از پیغمبر خواست آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» را که در آغاز سوره بود، به زبان آورد. «اقرا باسم ربک» نیز به همین معنا است. باء «بسم» هم به گفته بعضی از مفسرین زائده استیعنی معنا ندارد و فقط برای زینت در کلام است. درحقیقت جبرئیل پس از قرائت «بسم الله الرحمن الرحیم» از آن حضرت خواست که نام خدا یعنی بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت کند. و آنرا به زبان آورد. ولی چون پیغمبر درآغازکارو اولین برخورد با پیک وحی نمیدانست نحوه قرائت نام خدا که جبرئیل از وی میخواست چگونه است، پرسید: ما اقرا؟ یعنی; چه بخوانم، و نام خدا که باید قرائت کنم چیست و ترکیب آن چگونه است؟ جبرئیل بار دیگر تکرار کرد و گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربک الذی خلق -» یعنی نام خدایت را قرائت کن و بگو بسم الله الرحمن الرحیم.
در این مورد چند حدیث معتبر و بسیار جالب در چند منبع مهم اسلامی و شیعه هست که از هر نظر جالب میباشد. ولی جای کمال تاسف است که چرا مفسران ما این دو حدیث را در تفسیر سوره «اقرا» نیاوردهاند. حدیث اول درکتاب «کافی» باب (فضل قرآن) است که امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «نخستین چیزی که بر پیغمبر نازل شد بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربک بود»!
حدیث دوم در «عیون اخبارالرضا» شیخ صدوق از امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) روایت میکند که فرمود: «اولین بار که جبرئیل بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد گفت: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم - بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربک الذی خلق ...»
حدیثسوم در «محاسن برقی» ج 1 ص 41 ازصفوان جمال روایت میکند که گفتحضرت صادق (علیه السلام) قرمود: هیچ کتابی ازآسمان نازل نشد مگر اینکه در آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحیم» بود. (3)
با توجه به این سه حدیث ارزنده و گویا، میگوییم که پیک وحی الهی سوره اقرا را به عکس آنچه مشهور است نخست هنگام بعثتباشش آیه آورد: آیه اول همان «بسم الله الرحمن الرحیم» بود. و از پیغمبر خواسته بود همان آیه اول یعنی; «بسم الله الرحمن الرحیم» را قرائت کند، یعنی قبل از هر چیز «بسم الله» بگوید و سرآغاز کارنبوت خود را با نام خدا آن هم بدان گونه که خدا خواسته بود، هماهنگ سازد.
پس «اقرا بسم ربک» یعنی; نام خدایت را بخوان. مطابق نقل علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش، پیغمبر پرسید چه بخوانم؟ جبرئیل مجددا گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربک الذی خلق». یعنی نام خدا را که مامور هستی بخوانی، همین «بسم الله الرحمن الرحیم» است، و پیغمبر بار دوم «بسم الله» را برای نخستین بار خواند و با آن آشنا شد. همان که خود پیغمبر بعدها به ما دستورداده است که هیچ کاری را آغاز نکنید مگر این که اول بگویید: «بسم الله الرحمن الرحیم».
آری، هنگامی که حقایق اسلامی را برگزیدگان الهی بیان کنند، چنین خواهد بود، که مردم بیخبر را با آنچه واقعیت دارد آشنا میسازند.
به عبارت روشنتر آنچه خداوند به وسیله جبرئیل در آغاز وحی و اولین لحظه پیغمبری خاتم انبیا (صلی الله علیه و آله) ازآن حضرت خواسته بود بهزبان آورد و قرائت کند فقط گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» بود! بقیه آیات همان طور که پیک وحی می خواند مانند موارد بعدی دردم در سینه مقدس آن حضرت نقش میبست و دیگر نیازی به تکرار پیغمبر نداشت تا از حفظ کند. این بود واقعیتبعثت از زبان ائمه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، و توضیح ما به طور اجمال.
پینوشت ها:
1- «بحار الانوار» علامه مجلسی - ج 18 ص 205 و ج 17 ص 309 چاپ جدید.
2- مناقب ابن شهر اشوب ج 1 ص 36
3- مفاخر اسلام - تالیف نویسنده - ج 1 ص 368
منبع:
تاریخ اسلام علی دوانی
ابوذر غفاری “، شاگردی است ممتاز، در مکتب اسلام .
استادش “محمد” است (صلوات الله علیه و آله)
کتابش، “قرآن “
دوره آموزش، “طول عمر”
رشته آموزشی، “انسانیت “.
ابوذر، انسان نمونه و الگوی والایی است، برای همه آنان که میخواهند در “مکتب اسلام “ و در تربیت دینی، “چگونه بودن “ را بیاموزند.
بی شک، آنچه ابوذر از پیامبر میآموزد، درسهایی است متعالیتر از آنچه دیگران در فکر فرا گرفتن آنند.
خوبست که ما هم این درس را بیاموزیم و به کار گیریم .
تا زندگی مان معنی پیدا کند،
و حیاتمان “هدفدار” شود،
و حرکتمان “جهت دار” گردد،
و جهت حرکتمان به سوی “خدا” گردد، که ... “الی اللّه المصیر”.
“ابوالاسود دوئلی “، یکی از یاران خالص علی علیه السلام و شیعیان پاک و مدافعان سرسخت و وفادار ولایت، میگوید:
در ایامی که “ابوذر غفاری “ این یار محبوب پیامبر و صحابی انقلابی و شورگستر آن حضرت در “ربذه “ تبعید بود، پیش او رفتم .
ابوذر گفت:
روزی در مسجد، خدمت رسول گرامی رسیدم . در مسجد، جز پیامبر اسلام و علی “علیه السلام“ کسی دیگر نبود.خلوت مسجد را مغتنم شمردم و پیش رسول اللّه رفته، گفتم:
“ای رسول خدا!پدر و مادرم فدایت ... مرا وصیت و سفارشی کن، تا خداوند مرا به خاطر آن سود دهد.
فرمود:
“چه خوب، ای ابوذر!
“تو از مایی . تو از خانواده مایی، و تو را سفارش میکنم که آن را خوب فراگیری، وصیت و توصیهای که در بردارنده تمام راهها و روشهای خیر و خوبی است . اگر آن را بیاموزی و پاسدارش باشی؛ به منزله دو بالی خواهد بود که تو را در پرواز مدد کند...”
از اینجا، سخنان پیامبر به ابوذر شروع میشود. رسول خدا، شاگردی ممتاز و گوشی پندنیوش و قلبی آگاه را در پیش و رو به رو دارد و میداند که پیام و سخنش بر دل خداشناس خواهد نشست .می داند که نصیحت و توصیه هایش، تباه نخواهد شد و هدر نخواهد رفت .
محمد “ص “ و ابوذر، رو به روی هم اند. رسول خدا سخن میگوید “ابوذر”، گوش جان را به این چشمه سار زلال معرفت و تعلیم گشوده است .
پیامبر، سخن را از “خدا” آغاز میکند:
“ای ابوذر!
خدا را آنگونه عبادت کن که گویا او را میبینی .
اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند.
بدان که سرآغاز عبادت و خداپرستی، “معرفت “ و “شناخت “ است . او قبل از هرچیز، “اوّل “ است و چیزی پیش از او نبوده است .
او یکتایی است که دوّمی ندارد.
پایندهای است که نهایت ندارد.
آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، پدید آمده از قدرت اوست .
او. “آگاه “ و “توانا” است ...” (2)
پینوشتها:
1-از جمله در کتاب “مکارم الاخلاق “ طبرسی، ص 458 و بحارالا نوار، علامه مجلسی، ج 74 (چاپ بیروت ) ص 74.
2-ا أ باذَرّ! اُعبُدِاللّهَ کَأ نَّک تَراهُ فإ نْ کُنتَ لا تَراهُ فإ نَّهُ یَراکَ. وَاعْلَمْ أ نَّ أ وَّلَ عِبادَةِ اللّهِ الْمَعْرِفةُ بِهِ فَهُوَ الا وَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ، فَلا شَیْءَ قَبلَهُ، وَالْفَرْدُ فَلا ثانِیَ لَهُ، وَالْباقِی لا إ لی غایَةٍ، فاطِرُ السَّماواتِ و الاْ رْضِ وَما فِیهِما وَما بَیْنَهُما مِنْ شَیْءٍ وَهُوَ اللّهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرْ.
منبع:
نای حکمت، جواد محدثی
تبریک مهرماه92
اشک
ولادت امام رضا علیه السلام
و او که شاهد زندگی ماست...
خدا گفت: در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
[عناوین آرشیوشده]