چشمانم بارانی ا ست دراین شبهای پاییزی و تنهایی با یادت تا ملکوت خداپرواز می کنم!
مددی کن ارباب که دلم گرفته........دعایمان کن!
که نه همین دعاهای شماست که ماراایمن می کنددرمقابل بدیهای این زمان...
یگانه محبوب! دیر زمانی است چشم های ما بی تاب و منتظر به افق های دور دست چشم دوخته اند تا تو از کرانه امید طلوع کنی، قفس تکرار روزهای هجران را بشکنی و اجازه دهی در آسمان وصالت پرنده شویم.
ای پاک و زلال! ببین برای دیدنت چقدر مشتاق و بی قراریم. تو به کوچکی و حقارت ما منگر. ای دریای عظیم، بیا و به قلبمان عزیمت کن. ای خورشید بی کرانه ازلی، دستان پر معنا و چشمان پر نیازمان را ببین و بر سجاده ای که نمازش عشق است، طلوع کن.
مولاجان، بگذار در بزم حضور به تماشایت بنشینیم و چشمان بی نور ما به سرمه خاک پایت روشن شود. ای عزیز زهرا، بیا که از کودکی بر پنجره فولادی عشق گره زده ایم تا تو از ره بیایی و عقده و گره دلمان را به دیدارت بگشایی.
در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم
شب هجران تو آخر نشود رُخ ننمایی در همه دهر تو درنازی و ما گرد نیازیم
اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان