کوله باري بر مي دارم
پر از ياد روز هايي که با تو زيستم
پر از خاطرات شبهايي که سحرشان را مديون بيداري تو بودند
پر از عطر گيسوان سياهت
پر از خوبي هايت که پاياني نداشت
پر از لبخند هاي ساده و خداييت...
و با خود خواهم برد
تنهاي تنهابه ناکجا اباد
وبلاگ قشنگي داري و قشنگ مينويسي عشق منم قشنگ مينوشت ولي حالا رو تخت بيمارستان داره جون ميده دعاش كن كه برگرده و وبلاگش رو يعني همون ادرس كه گذاشتم رو خودش اداره كنه